یکی از ارکان امر به معروف و نهی از منکر صبر است. بی تردید ملازم و هم نشین همیشگی امر به معروف و نهی از منکر سختی و مصیبت است و تنها سلاح مبارزه با مصائب صبر. این حرف ها برگرفته از هفدهمین آیه ی نورانی سوره مبارکه لقمان است که می فرماید:
« یا بنی اقم الصلاة وامر بالمعروف وانه عن المنکر واصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور »
هر جند وظیفه ی ما به عنوان آحاد جامعه تذکر و امر و نهی لسانی است، و این نوع امر به معروف و نهی از منکر کمترین حواشی و مصائب را به دنبال دارد، اما در خاطرات و تجربیاتی که در سایت حیا خوانده ام ، بارها مصادیق توهین و بی احترامی و بی اهمیتی به آمر به معروف و ناهی از منکر را مشاهده کرده ام. از این جهت به نظرم رسید برای توجه و دقت بیشتر در سیره ی ائمه ی هدی صلوات الله علیهم اجمعین در برخورد با بی حرمتی ها و توهین ها این روایت زیبا از حضرت امام باقر علیه السلام را برای دوستانم نقل کنم:
امام باقر، محمد ابن علی ابن الحسین (علیه السلام)، لقبش باقر است.
باقر یعنی شکافنده.
به آن حضرت باقر العلوم می گفتند، یعنی شکافنده دانش ها.
مردی مسیحی به صورت سخریه و استهزاء کلمه باقر را تصحیف کرد به کلمه «بقر» یعنی گاو، به آن حضرت گفت: «أنت بقر» یعنی تو گاوی.
امام بدون اینکه از خود ناراحتی نشان بدهد و إظهار عصبانیت کند، باکمال سادگی گفت:«نه، من بقر نیستم، باقرم»
مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود.
-شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمیشود.
-مادرت سیاه و بی شرم و بد زبان بود.
-اگر این نسبت ها که به مادرم میدهی راست است خداوند او رابیامرزد و از گناهانش بگذرد ،و اگر دروغ است از گناه تو بگذردکه دروغ و افتراء بستی.
مشاهده این همه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند.
مرد مسیحی بعدا مسلمان شد.
مشکل شدن امور به خاطر ترک نماز
مرحوم آیت الله حق شناس نقل می کردند:
موقعی که من در قم ساکن بودم، یکی از جوانهایی که با من رابطه داشت نامه ای به من نوشت که فلانی، مرا برای سربازی طلبیده اند شما دعا بفرمایید تا شاید از آن خلاص شوم.
من هم به حرم حضرت معصومه (س) رفتم و برای نجات او دعا کردم.
شبانگاه خواب دیدم که جوان مذکور به اتاق من آمده و به سینه میزند و حسین، حسین می گوید.
خواب را برای مرحوم آیت الله آقای حجت نقل کردم.
ایشان چنین تعبیر فرمود: این شخص مضطر است بیشتر درباره او دعا کنید.
من هم اجابت کرده و بیشتر دعا کردم. تا آن که شبی مجددا در عالم خواب به من گفتند ما رفتن به سربازی را از او بر می داریم به شرط آن که او نماز بخواند و هر گاه در نماز کوتاهی کند دوباره او را مبتلا می کنیم.
من پس از بیدار شدن از خواب بسیار تعجب کردم و همانطور که در خواب شرط شده بود دستوری را طی نامه برای او نوشتم.
او نیز در جواب من نوشت : که شما از کجا متلفت شدید که من نماز نمی خوانم؟
هیچ کس حتی پدرو مادرم نیز از آن اطلاع نداشتند.
حجه الاسلام محی الدین حائری شیرازی فرمودند:
شیخ بهلول، نقل کرد در زمان رضا خان به خاطر آن که مورد غضب شاه بودم و مأموران در تعقیب من بودند، همسر خود را طلاق دادم؛ زیرا اگر او به زوجیت من باقی می ماند ممکن بود مورد تعرض دستگاه قرار بگیرد.
حتی پس از آن که او را طلاق دادم و عده او تمام شد وسیله ازدواج مجدد را برای او فراهم آوردم تا هیچ ناراحتی و خطری از ناحیه من متوجه او نشود.
مدتی گذشت این زن مرد.
من در خواب سه نفر زن را دیدم که نزد من آمدند. از آنها پرسیدم شما کیستید؟
یکی از آنها گفت: من عمه پدر تو هستم، و دو نفر دیگر هم از خویشان به شمار می آمدند.
به هر صورت آنان به من گفتند: حضرت زهرا (س) ما را فرستاده است تا این مطلب را به شما برسانیم که وقتی زن شما از دنیا رفت ملائکه عذاب قصد عذاب او را داشتند ولی حضرت زهرا (س) دستور فرموده است فعلا دست از عذاب او بردارید.
علت عذاب غیبتهایی بود که او از بعضی از مردم کرده بود و دلیل دستور توقف عذاب از سوی حضرت زهرا (س) نیز برای آن است که شاید از غیبت شدگان رضایت خواهی شود و آنان نیز رضایت دهند.
شیخ بهلول گفت: من پس از بیدار شدن از خواب فورا خود را به محل سکونت آن زن رسانیده و به منبر رفتم، بالای منبر به مردم گفتم:
شخصی از اهل این محل از دنیا رفته و غیبت بعضی از مردم را کرده است از تقصیر او بگذرید و او را عفو کنید تا از عذاب اخروی نجات یابد و به دیگران هم که در جلسه حاضر نیستند بگویید تا از تقصیر او بگذرند.
بعد از مدتی همسر سابقم را خود در خواب دیدم که رو به من کرده و گفت: فلانی راحت شدم و اضافه کرد که : تو نیز اینجا بیا، چرا در دنیا این محل کثیف مانده ای....
نماز اول وقت
حجت الاسلام سید عباس حسینی واعظ می فرمود:
مشهد رفتم و خدمت حاج شیخ حسنعلی نخوکی اصفهانی رسیدم به ایشان عرض کردم برای عاقبت به خیری و روزی چه کاری باید کرد فرمود : نماز اول وقت نماز اول وقت نماز اول وقت.
دیگر از راه دور با حسرت،اسمتان را صدا نخواهم کرد
مثل مادر کنار سجاده،یا رضا یا رضا نخواهم کرد
برو با کفتران خود خوش باش،من بیچاره چون کلاغم که
آسمان سپید مشهد را،با حضورم"سیا" نخواهم کرد
مادرم گفته التماس دعا،من فقط گفته ام که محتاجم
تو یقیناً شنیده ای چون که من کسی را دعا نخواهم کرد
چقدر سمت طوس پر بزنم؟مگر عقلم کم است در بزنم؟
تو مرا نوکرت نخواهی کرد،پس " منم" با تو تا نخواهم کرد
با تو قهرم شبیه زنبوری که به قندی فروخته گل را
قند نقد است و باغ گل نسیه،نقد را من رها نخواهم کرد
حال که دعبلم نمی خوانی،هر چه آمد خوش است می گویم
دیگر آقا برای ابیاتم قافیه دست و پا نخواهم کرد
آره زیباست بچه ی آهو،من سیاهم معفّنم زشتم
می روم گم شوم از اینجا چون حقتان را ادا نخواهم کرد
بعد از این انقدر صبورم که،بی خیالم که از تو دورم که
و چنان سنگ و بی شعورم که،درد دل با شما نخواهم کرد
***
+ خواستم برایت هدیه بگیرم
گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زیباییم
برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ایستادگی ام
بید گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم
به فکر فرو رفتم و
سرم را به زیر انداختم به ناگاه قلبم را دیدم
که بهترین چیز در زندگیم هست
به ناگه فریاد زدم
که قلبم را می فرستم چون
او
خود زیباست، مظهرایستادگیست
سربه زیرو با نجابتست
عالم جلیل القدر جناب آقای حاج سید علی اکبر خویی نقل میکند:
در زمان جوانی که در خوی مشغول تحصیل بودم، به خاطر دارم یکی از دوستان پدرم به نام ملاعبد الصمد معلم، پیوسته اوقات خود را به ختمها و اوراد و اذکار مشغول بود، تا آنکه از شهر، هجرت کرد و در بیابان برای خود صومعهای ساخت و هرگز به شهر نمیآمد. چند سال بدین منوال گذشت.
روزی من همراه با دو نفر از محصلین به قصد تفریح از شهر خارج شدیم. به این فکر افتادیم که به دیدار ملاعبد الصمد رفته و از نتیجه زحمات و ریاضات او جویا شویم. در اثنای راه به یاد آوردیم که چیزی را فراموش کردهایم با خود بیاوریم. یک نفر از ما برگشت تا آن را برداشته و بیاورد. ما دو نفر به طرف صومعه حرکت کردیم و چون رسیدیم، در زدیم. ناگاه صدای او را از میان حجره شنیدیم که در را باز کنید سید علی اکبر است با فلان کس. ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم! در را باز کرد و ما داخل شدیم.
گفت: شما، سه نفر بودید و در فلان محل، یک نفر از شما جدا شد و برگشت که فلان چیز را بیاورد. الان به مدرسه رسید و در اطاق را باز کرد، آن شئ را برداشت، در اطاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گردید. همچون کسی که او را میبیند، پیوسته از او خبر میداد تا آن که گفت: از شهر خارج شد و به فلان مکان رسید، اکنون شروع به تلاوت سوره یس کرد تا به فلان محل رسید، سوره را به اتمام رساند و الان به فلان جا رسیده است تاآن که گفت:الان در را می کوبد. که صدای کوبیدن در بلند شد. ما از سخنان او متحیّر ماندیم. در را باز کردند و دوست ما وارد شد. از او درباره جزئیاتی که ملاعبد الصمد گفته بود، سؤال کردیم، همه آنچه او گفته بود، با واقع مطابقت میکرد.
بسیار تعجب کردیم که انسان از ریاضت، به چه مقاماتی میرسد و چگونه میتواند اینگونه از غیب خبر دهد! مدتی با او سخن گفتیم و سؤالاتی نمودیم و با پاسخهای او هر لحظه بر تحیّر ما افزوده میشد. به هر حال، از نزد او خارج شدیم و پس از گردش، در حالی که هنوز متحیّر بودیم، وارد شهر شدیم.
چند ماهی از این قضیه گذشت .روزی ملا عبد الصمدرا در شهر دیدم،تعجب کردم و گفتم چه شده شما را در شهر میبینم، شما هرگز به شهر نمیآمدید و با اهل دنیا ارتباط نداشتید، مقام و مرتبهتان به کجا رسید؟
گفت خدا لعنت کند شیطان را وخدا لعنت کند مجد الاشراف را.پدر شما گاهی به من می گفت این ریاضت ها عاقبت خوبی ندارد،ولی من قبول نمی کردم واکنون توبه نمودم.
گفتم:چرا این گونه می گویید،حال آن که شما به مقاماتی رسیده بودید!
گفت: آری، هر روز مجدالاشرف را در شیراز میدیدم، او با من سخن میگفت و دستوراتی میداد، اشخاصی بر من ظاهر میشدند و مطالبی را به من میگفتند و من پیوسته به اوراد و اذکار مشغول بودم و چیزهایی بر من مکشوف میشد. روزی مجدالاشرف به نظر من آمد و گفت: ملاعبد الصمد! اکنون کامل شدهای و به مقاماتی رسیدهای. فردا مولود نفسی بر تو ظاهر خواهد شد.
چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه دیدم از دهان من طفلی خارج شد، برابر من ایستاد و به من خطاب کرد: اکنون کامل شدی. منم خدای تو، مرا سجده نما، تا تو را به مقام مجد الاشرف برسانم!
من به شگفت آمدم و به این فکر فرو رفتم که خدا دیدنی و تصور کردنی نیست، چگونه ممکن است از دهان من بیرون آید. پس برایم روشن شد که او شیطان است. خداوند شیطان را لعنت کند. ناگاه حالم متغیّر شد و غشوه به من روی داد. چون به حال آمدم، فهمیدم تمام این ریاضتها شیطانی بوده است و انسان نباید برای چند روز دنیا، ریاست، بزرگی و مرید خواهی تا ابد خود را دچار عذاب الهی گرداند! لذا توبه کردم و احوالم به کلّی دگرگون شد. اکنون چیزی در دست ندارم و از خدا میخواهم توبه مرا قبول نماید.
29 خرداد 1391مجری درحالیکه عکس مسجدی با گنبد آبی را نشان میداد میگفت: دوستای خوب من، اسم این مکان مقدس چیه؟، تو شهر قم هست ها! درحالیکه ازطرف بچهها جواب میآمد: مسجد امام رضا(ع)، حرم حضرت معصومه (س) و… مجری ادامه داد: مسجد متبرک به قدوم صاحب الزمان، حضرت مهدی (عج)، حالا کسی هست بگه اسم این مسجد چیه؟ کسی نبود که نبود تا جواب درست بدهد. بالاخره خود مجری گفت: اسم این مسجد، مسجدِ ، مسجدِ جم، کرانه. پس چی شد، اسم این مسجد«مسجد جمکران»ه. چند سال پیش وارد به این روستا رفتم دوربین عکاسی دیجیتال که بیرون آورده بودم همه نگاههای بچههای روستا شده بود این دوربین؛ حتی بعضیها برای دیدنش، اومدن کنارم که فقط صفحه اون رو ببینند. چند وقت پیش، دوباره سری به این روستا زدم. وضعیت کودکان و دبستانیها روستا رو فکر کنم داستان بالا توصیف میکنه اما جوانان. حالا بعد گذشت چند سال از دیدار قبلی، بعضیهاشون گوشی داشتند. اما نه برای زنگ وتلفن زدن فقط گوشیهایی برای آهنگ و بلوتوثبازی، چون هیچ گوشی آنتنش توی اون روستا جواب نمیداد؛ مشتاق بودم ازبلوتوثهایشان استفاده کنم. برایم چند تایی ارسال کردند. چیزی نبود جزاهنگهای نانسی و بندری خودمون.
مطالب فوق توصیف ناراحتکننده کوتاهی از یک روستا واقع در خراسان رضوی بود که یکی از دوستان برایم فرستاده است؛ راستش با شنیدن این ماجرا یادم آمد چند وقت قبل هم بین عشایر دیده بودم چادرهایی که کنار آنها دیشهای بزرگ ماهواره گذاشتند وکوچکترها و بزرگترهای ایل چطور زیرچادرجمع شده بودند وصفحه تلویزیون را تماشا میکردند ویا روستاییانی که روی بام کاهگلیشان بشقابهای بزرگی جاسازی کرده بودند قبل ازاین درهمایشی که درشهراصفهان برگزارشده بود کارشناسان و خطبای نشست، مفصلا درمورد تاثیرفرهنگ بیگانه بین عشایرسخنرانی کردند. اینها نشان میدهد دشمن درجبهه فرهنگی کارخود را با موفقیت انجام داده بهگونهای که توانسته است ذائقه بسیاری ازمردم را حتی در روستاهای دورافتاده به نفع خود تغییر دهد این نکته موید آن است که درمقابل روش برخورد ما درعرصه فرهنگی ضعیف بوده است. اگر روزگاری فیلمفارسیهای دهه چهل وخوانندگان زن قدیمی به قول معروف آهنگهای بیابانی اوج ابتذال در روستاها بهشمار میرفت، اما ضعف درفعالیتهای مدیریتی فرهنگی کشورسبب شده تا امروز الگوهای غربی، به قسمتی ازجوانان و نوجوانان این روستاها تبدیل شود متاسفانه ماهواره ضریب فساد در روستاها هم بالا برده است. بهطورقطع با سخنرانی، همایش، کنفرانس و نشان دادن بیلانهای کاری نمیتوان مقوله فرهنگ را مدیریت کرد. زیرا فرهنگ مسالهای است که تاثیر خود را دراز مدت در زیرساختهای اصلی جامعه میگذارد و اگر از این تهاجم دشمنان غفلت کنیم، تلفات و خرابیهای فراوانی بهبارخواهد آورد که غیرمحسوس و تدریجی هستند به دلیل اینکه هواپیماهای آنها بمبارانی بدون تحریک و برعکس دارای جاذبه وکشش را درمناطق بکر و دست نیافتنی ما براهانداختهاند؛ چه آنکه بعضا جوان روستایی و عشایر ما بهجای رغبت به دامداری و زراعت، دوست دارد تلویزیون ال. سی. دی بزرگ سی اینچی بخرد تا بهتر بتواند فیلمها و شوهای ماهوارهای را ببیند و یا دخترجوان روستایی چادرش را از سر برمیدارد تا به تبعیت ازهنرپیشهها خودش را مانکن کند اینکه روی پشت بامهای گلی و چوبین روستاهای ما دیشهای بدقواره ماهواره نصب شده باشد حقیقتا شایسته جامعه اسلامی ومهدوی ما نیست، چراکه نه فقط در روستاها بلکه در شهرهایمان میبایست بهجای آن پرچمهای انتظار مهدی موعود(عج) نصب شده باشد تا همه بدانند اینجا سرزمین منتظران حضرت حجت(عج) است نه پایگاه نفوذی دشمنان.
این یک واقعیتی است که روستاها و روستاییان به نسبت شهرها به دلیل سادگی و یکرنگی و یکدستی که دارند همیشه مثالزدنی و دوست داشتنی بوده وهستند؛ هرچند درمواقعی مورد کم لطفی و بیتوجهی مسوولان قرارمیگیرند ولی اگراین فضاهای ناب ایرانی اسلامی ما هم برای اینکه ازقافله تجددخواهی و تقلید عقب نماند وارد چنین میدانی بشوند نگران کننده است؟! اینکه مسوولان فضای مجازی و اینترنت را به روستاها میبرند ازیک منظر کار خوبی است اما اگر بدون توجه به شرایط فرهنگی و بومی مناطق روستایی وعشایرنشینمان اقدام کنند بهطورحتم در اندک زمانی روستاییان هم دچارمعضلات متعددی میشوند؛ البته دراین نوشتار قصد نداریم تمام روستاییها و عشایر را زیر سوال ببریم، ولی باید بپذیریم که دشمن ازخواب خرگوشی مسوولان فرهنگی ما کمال سوءاستفاده را میبرد و برای رسیدن به نیات شومش ازهر راهی نقب میزند، حق داشتند ولی امرمسلمین که بگویند نگرانیشان درمورد امور فرهنگی بهگونهای است که گاه شبها از خواب بیدار میشوند، زیرا ایشان تمام مصادیق این جنگ نامتقارن فرهنگی را درک کرده و میشناسند بههمین خاطرهم مدام درباره فرهنگ به مسوولان تاکید میکنند ولی متاسفانه بسیاری از آقایان به مبحث فرهنگ سادهانگارانه مینگرند آنجا که امام خامنهای درسخنرانی خود میفرمایند من حاضرم دراین راه شهید بشوم نشان دهنده عمق فاجعه و اهمیت موضوع است، زیرا اولا حفظ نفس از اهم واجبات اسلام است همچنین شهادت بالاترین مقام دردین اسلام محسوب میشود لذا بهنظر میرسد همین جمله ولایت فقیه حجت شرعی را بربسیاری تمام کرده باشد.
حتما شما هم درباره چاه عریضه در مسجد جمکران شنیده اید. سوالی که برای بسیاری پیش می آید این است که آیا این چاه مورد تایید حضرت مهدی (عج) است و ایشان دستور حفر این چاه را داده اند؟ سایت مصاف با شیطان در ادامه به تحقیق در این مسئله پرداخته است…
عریضه نویسی» بمعنی عرض حال کردن به کسی برای چاره جویی در کاری می باشد که معمولا از سوی فردی که در رتبه پایین تر قرار دارد به کسی که در رتبه بالاتر قرار دارد انجام می گیرد(1) و در اصطلاح رقعه ای (کاغذی) است که فرد حاجتمند آن را یا خطاب به خدا می نویسد و در آن خدا را به حق و منزلت معصومین برای برآورده شدن حاجتی سوگند می دهد و یا مستقیما خطاب به حضرات معصومین (ع) بخصوص امام عصر (عج) نوشته می شود که آنها را واسطه قرار داده و برآورده شدن حاجت و یا رفع گرفتاری خود را از آنها می خواهد، و سپس در آب روان، دریا، چاه آب و … می اندازد.
گاهی افراد جامعه با یک سلسله نیازها و گرفتاری ها مواجه می شوند که برحسب ظاهر، امکان برطرف نمودن آنها از طریق اسباب عادی میسر نیست، یا حداقل بسیار مشکل است؛ در چنین مواردی به جای ناامید شدن و زانوی غم بغل گرفتن، از ناحیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) توصیه شده که از اموری نظیر دعا و توسل کمک گرفته شود. آن گاه برای خود توسل نیز شیوه های مختلفی بیان شده است؛ از جملة آنها نوشتن عریضه است که توسط خود آنها توصیه شده است و سیره و سخن علماء این مطلب را تایید می کند.(2)
با در نظر گرفتن مطالب گذشته و تأمل در مضمون آیاتی همانند:
«یا أیها الذین آمنوا اتّقوا اللّه وابتغوا إلیه الوسیلة»(3) ؛ ( ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوا پیشه کنید و وسیلهای برای تقرّب به خداوند انتخابکنید.)
و آیه «ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توابا رحیما»(4) ؛ (اگر آنها هنگامیکه به خود ستم کردند -گناه مرتکب شدند- به سراغ تو آمده، و از خداوند طلب عفو و بخشش میکردند، و تو نیز برای آنها طلب عفو مینمودی، خداوند را توبه پذیر ورحیم مییافتند.)
و همچنین از دقت در مضمون روایاتی نظیر این روایت که می گوید: «چون درمانده و گرفتار شدی پس به حجّت استغاثه کن که او تو را در مییابد، و حجّت برای کسی که از او استغاثه کند پناه و فریاد رس است»(5) اصل حجیه این عمل کاملا روشن می شود.
درمورد چاهی که در مسجد جمکران حفر شده و افراد عریضه های خود را در آن می اندازند، توجّه به چند نکته ضروری است:
1- آیا عریضه نویسی یک عمل شرعی است و در روایات آمده است؟ هیچ شکی نیست که روایاتی مبنی بر شرعی بودن اصل عمل عریضه نویسی در کتابها آمده است مثلا در کتاب بحارالانوار(6)، بابی است تحت عنوان «کتابة الرقاع للحوائج إلى الأئمة صلوات الله علیهم و التوسل و الاستشفاع بهم فی روضاتهم المقدسة و غیرها» ؛ (باب نوشتن عریضه برای برآورده شدن حوائج به ائمه علیهم السلام و توسل به آنها و طلب شفاعت از آنها در حرم آنها و موضوعات دیگر) و در آن چند روایت از کتابهای «مصباح الزائر و المصباح کفعمی و البلد الامین» در مورد عریضه آمده است و در کتاب «المصباح» کفعمی هم نظیر چنین بابی وجود دارد(7) و ذیل آن چند روایت آمده است.
2- آیا باید عریضه را در چاه انداخت؟ به همان روایات مراجعه می کنیم در یکی از روایات پس از نقل متن عریضه می فرماید: «…ثم تطوی الرقعة و تجعلها فی بندقة طین ثم اطرحها فی ماء جار أو فی بئر فإنه سبحانه یفرج عنک» نامه عریضه را می پیچی و در میان گل قرار می دهی و در آب جاری یا در چاهی می اندازی همانا خدای سبحان گشایشی حاصل می فرماید.
همچنین در روایت دیگری آمده است: «…ارمها فی النهر أو البئر أو الغدیر تقضى حاجتک إن شاء الله تعالى» عریضه را در نهر آب یا در چاه و یا چشمه ای می اندازی خداوند انشاءالله حاجت شما را برآورده می کند.» و در روایات دیگری هم تعبیر: «…ثم ترمی فی بئر عمیقة أو نهر …» چاه عمیق آمده است، بنا براین انداختن عریضه در چاه هم عملی شرعی است و در روایات به آن دستور داده شده است.
3- اما در مورد اینکه آیا باید عریضه را در چاه جمکران انداخت و آیا این چاه به دستور امام زمان(عج) حفر شده است؟ جواب یقینا منفی می باشد و شاید بخاطر اینکه در مسجد جمکران فرد در یک حال معنوی خاصی قرار می گیرد و دنبال عرض احوال و حوائج خود به مولای خود می افتد و از آنجا که از دوران غیبت صغری نامه نویسی به امام زمان علیه السلام معمول بوده به فکر نوشتن عریضه به ایشان می افتد، متولیان مسجد چاه را برای این حفر کرده اند تا در آن بیاندازند و وسیله ای باشد برای یاد آوری این عمل کاملا شرعی به افراد و جا انداختن آن در میان جامعه شیعه ولی همچنان که در آن محل هم نوشته شده است، این چاه موضوعیت ندارد و چاه امام زمان عجل الله نیست و به هیچ وجه توسط ایشان یا به دستور ایشان حفر نشده است بلکه یک چاه معمولی است و لازم نیست حتما در این چاه انداخته شود بلکه در هر چاهی یا آب روانی می توان انداخت.(8)
پی نوشت:
(1) . الرائد، ج 2، ص 1183 ؛ فرهنگ معین، ج 2، ص 2288 (به نقل از عریضه نویسی، سید صادق سید نژاد، ص 15)
(2) . برای اطلاع از آن به کتاب نجم الثاقب میرزا حسین نوری ص 421 ؛ جنه المأوی، ص 248 ؛ دارالسلام، ج 2، ص 264 مراجعه کنید.
(3) . سوره مائده، آیه 35?
(4) . سوره نساء، آیه 64?
(5) . نجم الثاقب، ص 787?
(6) – بحارالانوار، ج99، ص 231?
(7) – المصباح، الکفعمی، ص 396 ، «الفصل السادس و الثلاثون فی صلاة الحوائج و الأدعیة فی ذلک و رقاع الاستغاثات