سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رهسپار در جستجوی دانش، مانند مجاهد در راه خداست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :4
کل بازدید :85202
تعداد کل یاداشته ها : 83
103/10/4
6:57 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
علی لهی[455]
متین .آرام.ارادتمند همه

خبر مایه
پیوند دوستان
 
ترانه سرا (وبلاگ رسمی یکتا نویسنده و ترانه سرا) به وبلاگ رسمی یکتا نویسنده و ترانه سرا خوش آمدید زبان آموزی لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) در انتظار آفتاب مهربانترین ###@وطنم جزین@### قیدار شهر جد پیامبراسلام فانوس عشق سایه گل نیلوفر سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید گل باغ آشنایی شهید علی پور بلوچستان شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه داروخانه دکتر سلیمی یادداشت های حبیب اله حاجی زاده بــرگــــ نوشـــتــ هـای بــاران ►▌ استان قدس ▌ ◄ پرپر حرفهای خودمونی جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی شوروشعور عشق مریم و مطهره عشق الهی یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ ساعت یک و نیم آن روز نیمکت آخر ستاره هستی تنهاااااا..... شاید منتظر منادی معرفت سردار بی سنگر رویای شبانه تا شقایق هست زندگی اجبار است . پیامنمای جامع راز رسیدن به شادی و سلامتی یاربسیجی طریق یار دلنوشته سایت روستای چشام (Chesham.ir) کارشناس مدیریت دولتی tabasom مهاجر ابـــــــــــرار کوهستان دیار عالمان پارسی نامه ریحانة المصطفی جوجولی راهیان سرزمین نور هدهد تربیتی شیطان در کمین گاه سعادت نامه کلبه تنهایی به تلخی عسل عطر نرگس زندگی شیرین عشق ترخون بانوی اسمانی مصطفی ♥Deltangi سازمان بسیج اساتید استان تهران درست و غلط بهشت بهشتیان سحر یه دختره تنها خادمة القرآن دنیای هالیوود همه هستیم جوان امروزی گروه اینترنتی جرقه ایرانی ماه شاخابه عشق ندای حق مکاشفه مسیح ... یاس ... جبهه وولایت دلتنگـــــــــــــــ همه شمـــــــــــــــــــا.... رفیق شفیق یه کم فکر کنیم...! دشت ناز مهندسی آب اعترافات و آرزوها حرف دل مائــده الهی رویابین میرک لطف رحمان اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما... ابریشمین اینجا همه چی در همه کشکول دوستی بیارجمند هیئت just for you عاشقانه انتظار امدنش را بکش!!!!!!! جهادی گل نرگس d.r zeinab عرفان وادب شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة به شوق منجی «صاحب الزمان» سکوت سرد xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx مـــــولا علی جان y divouneh GOD.... حرفهای یک مسلمان پله پله تا خدا ღای دریغاღ ماه مهربان من بیا ازدواج کنیم عدالت جویان نسل بیدار جمله تکه ابر... باران صراط جدیدترین یوزرنیم و پسورد نود 32- username and password nod 32 ...*تنهابهارم...* مهنازوپسراش قرارمون تو آسمون دانشجوی پارسی نشانی چه زیباست با او بودن فروش و پخش کاغذ عشقولانه،رومانتیک، هم نفس بی نفس، فرشته کوچولو و زندگیست پریدن، به اعتقاد کبوتر سفیر نور RANGARANG دست در دست دوست کوثر ولایت شب عشق عاشق باش و کوچک چون عشق میداند ایین بزرگ کردنت را یگانه دوست،اوست دوستت دارم پایگاه سایبری حجة الاسلام و المسلمین عبدالکریم عابدینی فلب های غمگین مناجات با عشق *عاشقانه های بی جواب* مجاورِ آقا عشق نامه بی هم نفس همه چی از همه جا اینجا پیدا میشه. ***نظر یادتون نره*** تَرَنّم عفاف گمشده پرسپولیس معرکه همون قلقلک بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد ما چترمان خداست... آسمان آبی از دل برود هر انکه . . . . سرباز ولایت ...دختر روستا... حرمت عشق حوالی نور به تو فکر میکنم... شمیم سحر هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه arash robatik دل گویه های فطرسی .....خداحافظ رفیق یاصاحب العصر و الزمان دلنوشته سـدرة المنتهی صبح سپید نـــابترینـــــــــــــــــها @@@ تنهای عاشق @@@ فانوس حجاب ندای تنهایی من گاهی شوخی من وتو خورشید و ماه ** ترگلِ کردکوی ** عاشقانه زندگی کن آنتی شیخا نفس رضا... غمگینم و غم را دوست دارم قرآن ساحلی دیگر نت بانو دختر شرقی پلیس زن بـــُغـضِـــــ بـ ـــ ـارونـــ ــ ni na ..::منتظر بیداری::.. *تحلیل* راه آسمان سکـوتـــ شبـانـه" عـــاشـ ـ ـ ـقانه هاے مـن حرف های درگوشی صراط ****سرچشمه**** حرفهای نگفته من یک زن هستم دو بال پرواز طرفداران سریال های زیبا هر چی که بخواین زنگ تفریح تا بهشت راهی نیست 2 سرو دهبکری زیبا چه خبرا حلما آسمان هفتم... پایوند عشق صفا صمیمیت محبت عشق+2 من وبلاگتو میخوام... کاتیا ستــایشــ رها شده دردکده حضور یاوران ظهور کمترین بنده الهه ی شرقی ورود ممنوع عشق پاک درباره ی رپ و دوست شدن با شما دو بال پرواز salaam خلوت دل زمزمه یهدایت نوشته های دلم امانتدار امام رسم شیدایی جزتو

نماز اول وقت

حجت الاسلام سید عباس حسینی واعظ می فرمود:
مشهد رفتم و خدمت
حاج شیخ حسنعلی نخوکی اصفهانی رسیدم به ایشان عرض کردم برای عاقبت به خیری و روزی چه کاری باید کرد فرمود : نماز اول وقت نماز اول وقت نماز اول وقت.
 


  
  

دیگر از راه دور با حسرت،اسمتان را صدا نخواهم کرد

مثل مادر کنار سجاده،یا رضا یا رضا نخواهم کرد

برو با کفتران خود خوش باش،من بیچاره چون کلاغم که

آسمان سپید مشهد را،با حضورم"سیا" نخواهم کرد

مادرم گفته التماس دعا،من فقط گفته ام که محتاجم

تو یقیناً شنیده ای چون که من کسی را دعا نخواهم کرد

چقدر سمت طوس پر بزنم؟مگر عقلم کم است در بزنم؟

تو مرا نوکرت نخواهی کرد،پس " منم" با تو تا نخواهم کرد

با تو قهرم شبیه زنبوری که به قندی فروخته گل را

قند نقد است و باغ گل نسیه،نقد را من رها نخواهم کرد

حال که دعبلم نمی خوانی،هر چه آمد خوش است می گویم

دیگر آقا برای ابیاتم قافیه دست و پا نخواهم کرد

آره زیباست بچه ی آهو،من سیاهم معفّنم زشتم

می روم گم شوم از اینجا چون حقتان را ادا نخواهم کرد

بعد از این انقدر صبورم که،بی خیالم که از تو دورم که

و چنان سنگ و بی شعورم که،درد دل با شما نخواهم کرد

***


  
  

+ خواستم برایت هدیه بگیرم
گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زیباییم
برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ایستادگی ام
بید گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم
به فکر فرو رفتم و
سرم را به زیر انداختم به ناگاه قلبم را دیدم
که بهترین چیز در زندگیم هست
به ناگه فریاد زدم
که قلبم را می فرستم چون
او
خود زیباست، مظهرایستادگیست
سربه زیرو با نجابتست


  
  

عالم جلیل القدر جناب آقای حاج سید علی اکبر خویی نقل می­کند:

در زمان جوانی که در خوی مشغول تحصیل بودم، به خاطر دارم یکی از دوستان پدرم به نام ملاعبد الصمد معلم، پیوسته اوقات خود را به ختمها و اوراد و اذکار مشغول بود، تا آنکه از شهر، هجرت کرد و در بیابان برای خود صومعه­ای ساخت و هرگز به شهر نمی­آمد. چند سال بدین منوال گذشت.

روزی من همراه با دو نفر از محصلین به قصد تفریح از شهر خارج شدیم. به این فکر افتادیم که به دیدار ملاعبد الصمد رفته و از نتیجه زحمات و ریاضات او جویا شویم. در اثنای راه به یاد آوردیم که چیزی را فراموش کرده­ایم با خود بیاوریم. یک نفر از ما برگشت تا آن را برداشته و بیاورد. ما دو نفر به طرف صومعه حرکت کردیم و چون رسیدیم، در زدیم. ناگاه صدای او را از میان حجره شنیدیم که در را باز کنید سید علی اکبر است با فلان کس. ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم! در را باز کرد و ما داخل شدیم.

 

گفت: شما، سه نفر بودید و در فلان محل، یک نفر از شما جدا شد و بر­گشت که فلان چیز را بیاورد. الان به مدرسه رسید و در اطاق را باز کرد، آن شئ را برداشت، در اطاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گردید. همچون کسی که او را می­بیند، پیوسته از او خبر می­داد تا آن که گفت: از شهر خارج شد و به فلان مکان رسید، اکنون شروع به تلاوت سوره یس کرد تا به فلان محل رسید، سوره را به اتمام رساند و الان به فلان جا رسیده است تاآن که گفت:الان در را می کوبد. که صدای کوبیدن در بلند شد. ما از سخنان او متحیّر ماندیم. در را باز کردند و دوست ما وارد شد. از او درباره جزئیاتی که ملاعبد الصمد گفته بود، سؤال کردیم، همه آنچه او گفته بود، با واقع مطابقت می­کرد.

 

بسیار تعجب کردیم که انسان از ریاضت، به چه مقاماتی می­رسد و چگونه می­تواند اینگونه از غیب خبر دهد! مدتی با او سخن گفتیم و سؤالاتی نمودیم و با پاسخ­های او هر لحظه بر تحیّر ما افزوده می­شد. به هر حال، از نزد او خارج شدیم و پس از گردش، در حالی که هنوز متحیّر بودیم، وارد شهر شدیم. 

   چند ماهی از این قضیه گذشت .روزی ملا عبد الصمدرا در شهر دیدم،تعجب کردم و گفتم چه شده شما را در شهر می­بینم، شما هرگز به شهر نمی­آمدید و با اهل دنیا ارتباط نداشتید، مقام و مرتبه­تان به کجا رسید؟

گفت خدا لعنت کند شیطان را وخدا لعنت کند مجد الاشراف را.پدر شما گاهی به من می گفت این ریاضت ها عاقبت خوبی ندارد،ولی من قبول نمی کردم واکنون توبه نمودم.

گفتم:چرا این گونه می گویید،حال آن که شما به مقاماتی رسیده بودید!

گفت: آری، هر روز مجدالاشرف را در شیراز می­دیدم، او با من سخن می­گفت و دستوراتی می­داد، اشخاصی بر من ظاهر می­شدند و مطالبی را به من می­گفتند و من پیوسته به اوراد و اذکار مشغول بودم و چیزهایی بر من مکشوف می­شد. روزی مجدالاشرف به نظر من آمد و گفت: ملاعبد الصمد! اکنون کامل شده­ای و به مقاماتی رسیده­ای. فردا مولود نفسی بر تو ظاهر خواهد شد.

چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه دیدم از دهان من طفلی خارج شد، برابر من ایستاد و به من خطاب کرد: اکنون کامل شدی. منم خدای تو، مرا سجده نما، تا تو را به مقام مجد الاشرف برسانم!

من به شگفت آمدم و به این فکر فرو رفتم که خدا دیدنی و تصور کردنی نیست، چگونه ممکن است از دهان من بیرون آید. پس برایم روشن شد که او شیطان است. خداوند شیطان را لعنت کند. ناگاه حالم متغیّر شد و غشوه به من روی داد. چون به حال آمدم، فهمیدم تمام این ریاضتها شیطانی بوده است و انسان نباید برای چند روز دنیا، ریاست، بزرگی و مرید خواهی تا ابد خود را دچار عذاب الهی گرداند! لذا توبه کردم و احوالم به کلّی دگرگون شد. اکنون چیزی در دست ندارم و از خدا می­خواهم توبه مرا قبول نماید.


  
  

29 خرداد 1391مجری درحالی‌که عکس مسجدی با گنبد آبی را نشان می‌داد می‌گفت: دوستای خوب من، اسم این مکان مقدس چیه؟، تو شهر قم هست ها! درحالی‌که ازطرف بچه‌ها جواب می‌آمد: مسجد امام رضا(ع)، حرم حضرت معصومه (س) و… مجری ادامه داد: مسجد متبرک به قدوم   صاحب الزمان، حضرت مهدی (عج)، حالا کسی هست بگه اسم این مسجد چیه؟ کسی نبود که نبود تا جواب درست بدهد. بالاخره خود مجری گفت: اسم این مسجد، مسجدِ ، مسجدِ جم، کرانه. پس چی شد، اسم این مسجد«مسجد جمکران»ه. چند سال پیش وارد به این روستا رفتم دوربین عکاسی دیجیتال که بیرون آورده بودم همه نگاه‌های بچه‌های روستا شده بود این دوربین؛ حتی بعضی‌ها برای دیدنش، اومدن کنارم که فقط صفحه اون رو ببینند. چند وقت پیش، دوباره سری به این روستا زدم. وضعیت کودکان و دبستانی‌ها روستا رو فکر کنم داستان بالا توصیف می‌کنه اما جوانان. حالا بعد گذشت چند سال از دیدار قبلی، بعضی‌هاشون گوشی داشتند. اما نه برای زنگ وتلفن زدن فقط  گوشی‌هایی برای آهنگ و بلوتوث‌بازی، چون هیچ گوشی آنتنش توی اون روستا جواب نمی‌داد؛ مشتاق بودم ازبلوتوث‌هایشان استفاده کنم. برایم چند تایی ارسال کردند. چیزی نبود جزاهنگ‌های نانسی و بندری خودمون.

مطالب فوق توصیف ناراحت‌کننده کوتاهی از یک روستا واقع  در خراسان رضوی بود که یکی از دوستان برایم فرستاده است؛ ‌راستش با شنیدن این ماجرا یادم آمد چند وقت قبل هم بین عشایر دیده بودم چادرهایی که کنار آن‌ها دیش‌های بزرگ ماهواره گذاشتند وکوچک‌ترها و بزرگ‌ترهای ایل چطور زیرچادرجمع شده بودند وصفحه تلویزیون را تماشا می‌کردند ویا روستاییانی که روی بام کاه‌گلی‌شان بشقاب‌های بزرگی جاسازی کرده بودند قبل ازاین درهمایشی که درشهراصفهان برگزارشده بود کارشناسان و خطبای نشست، مفصلا درمورد تاثیرفرهنگ بیگانه بین عشایرسخنرانی کردند. این‌ها نشان می‌دهد دشمن درجبهه فرهنگی کارخود را با موفقیت انجام داده به‌گونه‌ای که توانسته است ذائقه بسیاری ازمردم را حتی در روستاهای دورافتاده به نفع خود تغییر دهد این نکته موید آن است که درمقابل روش برخورد ما درعرصه  فرهنگی ضعیف بوده است. اگر روزگاری فیلم‌فارسی‌های دهه چهل وخوانندگان زن قدیمی به قول معروف آهنگ‌های بیابانی اوج ابتذال در روستاها به‌شمار می‌رفت، اما ضعف درفعالیت‌های مدیریتی فرهنگی کشورسبب شده تا امروز الگوهای غربی، به قسمتی ازجوانان و نوجوانان این روستاها تبدیل شود متاسفانه ماهواره ضریب فساد در روستاها هم بالا برده است. به‌طورقطع با سخنرانی، همایش، کنفرانس و نشان دادن بیلان‌های کاری نمی‌توان مقوله فرهنگ را مدیریت کرد. زیرا فرهنگ مساله‌ای  است که تاثیر خود را دراز مدت در زیرساخت‌های اصلی جامعه می‌گذارد و اگر از این تهاجم دشمنان غفلت کنیم، تلفات و خرابی‌های فراوانی  به‌بارخواهد آورد که غیرمحسوس و تدریجی هستند به دلیل این‌که هواپیماهای آن‌ها بمبارانی بدون تحریک و برعکس دارای جاذبه وکشش را درمناطق بکر و دست نیافتنی ما براه‌انداخته‌اند؛ چه ‌آن‌که بعضا جوان روستایی و عشایر ما به‌جای رغبت به دامداری و زراعت،  دوست دارد تلویزیون ال. سی. دی بزرگ سی اینچی بخرد تا بهتر بتواند فیلم‌ها و شوهای ماهواره‌ای را ببیند و یا دخترجوان روستایی چادرش را از سر برمی‌دارد تا به تبعیت ازهنرپیشه‌ها خودش را مانکن ‌کند این‌که روی پشت بام‌های  گلی و چوبین روستاهای ما دیش‌های بدقواره ماهواره نصب شده باشد حقیقتا شایسته جامعه اسلامی ومهدوی ما نیست، چراکه نه فقط در روستاها بلکه در شهرهای‌مان می‌بایست به‌جای آن پرچم‌های انتظار مهدی موعود(عج) نصب شده باشد تا همه بدانند این‌جا سرزمین منتظران حضرت حجت(عج) است نه پایگاه نفوذی دشمنان.

 ‌این یک واقعیتی است که روستاها و روستاییان به نسبت شهرها به دلیل سادگی و یک‌رنگی و یک‌دستی که دارند همیشه مثال‌زدنی و دوست داشتنی بوده وهستند؛ هرچند درمواقعی مورد کم لطفی و بی‌توجهی مسوولان قرارمی‌گیرند ولی اگراین فضاهای ناب ایرانی اسلامی ما هم برای این‌که ازقافله تجددخواهی و تقلید عقب نماند وارد چنین میدانی بشوند نگران کننده  است؟! این‌که مسوولان فضای مجازی و اینترنت را به روستاها می‌برند ازیک منظر کار خوبی است اما اگر بدون توجه به شرایط ‌فرهنگی و بومی مناطق روستایی وعشایرنشین‌مان اقدام کنند به‌طورحتم در اندک زمانی روستاییان هم دچارمعضلات متعددی می‌شوند؛ البته دراین نوشتار قصد نداریم تمام روستایی‌ها و عشایر را زیر سوال ببریم، ولی باید بپذیریم که دشمن ازخواب خرگوشی مسوولان فرهنگی ما کمال سوء‌استفاده را می‌برد و برای رسیدن به نیات شومش ازهر راهی نقب می‌زند،‌ حق داشتند ولی امرمسلمین که بگویند نگرانی‌شان درمورد امور فرهنگی به‌گونه‌ای است که گاه شب‌ها از خواب بیدار می‌شوند،‌ زیرا ایشان تمام مصادیق این جنگ نامتقارن فرهنگی را درک کرده و می‌شناسند به‌همین خاطرهم مدام درباره فرهنگ به مسوولان تاکید می‌کنند ولی متاسفانه بسیاری از آقایان به مبحث فرهنگ ساده‌انگارانه می‌نگرند آن‌جا که امام خامنه‌ای درسخنرانی خود می‌فرمایند من حاضرم دراین راه شهید بشوم نشان دهنده عمق فاجعه و اهمیت موضوع است، زیرا اولا حفظ نفس از اهم واجبات اسلام است همچنین شهادت بالاترین مقام  دردین اسلام محسوب می‌شود لذا به‌نظر می‌رسد همین جمله ولایت فقیه حجت شرعی را بربسیاری تمام کرده باشد.


  
  
خاطره حجت‌الاسلام قرائتی از نیمه شعبان در مدینه
خوب که طراحی کردم خواستم بلند شوم، متوجه شدم که پول ندارم، پولم تمام شده بود. حال من گرفته شد که چرا من پول ندارم نیمه شعبان یک کاری برای آقا بکنم؟ چند دقیقه‌ای که گذشت یک کسی آمد کنار من نشست ...
به گزارش پژواک، حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی در برنامه درس‌هایی از قرآن که شب گذشته (14 تیرماه) از شبکه اول سیما پخش شد، به بیان خاطره‌ای از نیمه شعبان در مدینةالنبی پرداخت که مشروح آن در پی می‌آید:

 

امام زمان(عج) ما را دوست دارد، چون امام رضا فرمود: «وَ أَشْفَقَ عَلَیْهِمْ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِم‏» (فقیه/ج4/ص418) یعنی امام زمان از پدر و مادر به مردم مهربان‌تر است. اینکه امام زمان می‌آید همه را قلع و قمع می‌کند، یک تصویر وحشتناک درست می‌کنند، این غلط است.

یک حدیث از امام زمان(عج) داریم که می‌فرماید: من هرگز شما را فراموش نمی‌کنم. والله من شما را فراموش نمی‌کنم!

نمی‌دانم این را در یکی از سخنرانی‌هایم گفتم. باز نمی‌دانم در تلویزیون هم گفتم یا نه؟ چون میانگین من هفته‌ای دو سفر می‌روم. یعنی سالی صد سفر. هر سفری هم چند سخنرانی، بالاخره نمی‌دانم چه چیزی را کجا گفته‌ام. ولی حالا چیز قشنگی است.

یک چنین شبی یعنی نیمه شعبانی من مدینه بودم برای عمره. فندق الدخیل، سمت راست قبرستان بقیع، پایینش مغازه است. رویش غذاخوری است. از طبقه دوم به بالا هم مسافرها! چندین کاروان جا دارد. پانزده ـ شانزده طبقه است. رفتم طبقه‌ دوم روی پاساژ غذا بخورم، یک مرتبه متوجه شدم نیمه شعبان مگر برای امام زمان(عج) نیست؟

پیش خودم گفتم: قرائتی یک کاری کن! چه کنم؟ برو همین مغازه‌ پایین، چند تا پیراهن، زیر پیراهنی بخر. برو پیش آشپزها، بگو: شما آشپز هستید. در هوای مدینه‌ داغ پای دیگ داغ، یک عیدی به شما بدهم. نفری یک پیراهن به این آشپزها بده!

 

خوب که طراحی کردم خواستم بلند شوم، متوجه شدم که پول ندارم. پولم تمام شده بود. حال من گرفته شد که چرا من پول ندارم نیمه شعبان یک کاری برای آقا بکنم؟ غذا خوردم.

چند دقیقه‌ای، بیست دقیقه شد یا نشد نمی‌دانم. یک کسی آمد کنار من نشست گفت: حاج آقا، آشپزها می‌آیند از شما تشکر کنند، هیچی نگو. نگاهشان کن.

گفتم: آشپزها از من برای چه تشکر کنند؟ گفت: من آن طرف نشسته بودم غذا می‌خوردم، به دلم برات شد که بروم مغازه‌های پایین، چند تا پیراهن و زیر پیراهنی بخرم و نزد آشپزها بروم و بگویم: عیدی نیمه شعبان است. منتهی اگر بگویم من عیدی دادم، کسی لذت نمی‌برد. بگویم قرائتی داده اینها بیشتر خوشحال می‌شوند. من به نیت تو این کار را کردم که اینها بیشتر خوشحال شوند. من به قصد تو این کار را کردم. حالا می‌آیند و می‌گویند: تشکر. نگو: چه پیراهنی، چه زیر پیراهنی، من خیط می‌شوم.

من ماندم گفتم: یا حجت بن الحسن، تو چه کسی هستی؟!


  
  

حتما شما هم درباره چاه عریضه در مسجد جمکران شنیده اید. سوالی که برای بسیاری پیش می آید این است که آیا این چاه مورد تایید حضرت مهدی (عج) است و ایشان دستور حفر این چاه را داده اند؟ سایت مصاف با شیطان در ادامه به تحقیق در این مسئله پرداخته است…

عریضه نویسی» بمعنی عرض حال کردن به کسی برای چاره جویی در کاری می باشد که معمولا از سوی فردی که در رتبه پایین تر قرار دارد به کسی که در رتبه بالاتر قرار دارد انجام می گیرد(1) و در اصطلاح رقعه ای (کاغذی) است که فرد حاجتمند آن را یا خطاب به خدا می نویسد و در آن خدا را به حق و منزلت معصومین برای برآورده شدن حاجتی سوگند می دهد و یا مستقیما خطاب به حضرات معصومین (ع) بخصوص امام عصر (عج) نوشته می شود که آنها را واسطه قرار داده و برآورده شدن حاجت و یا رفع گرفتاری خود را از آنها می خواهد، و سپس در آب روان، دریا، چاه آب و … می اندازد.
گاهی افراد جامعه با یک سلسله نیازها و گرفتاری ها مواجه می شوند که برحسب ظاهر، امکان برطرف نمودن آنها از طریق اسباب عادی میسر نیست، یا حداقل بسیار مشکل است؛ در چنین مواردی به جای ناامید شدن و زانوی غم بغل گرفتن، از ناحیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) توصیه شده که از اموری نظیر دعا و توسل کمک گرفته شود. آن گاه برای خود توسل نیز شیوه های مختلفی بیان شده است؛ از جملة آنها نوشتن عریضه است که توسط خود آنها توصیه شده است و سیره و سخن علماء این مطلب را تایید می کند.(2)
با در نظر گرفتن مطالب گذشته و تأمل در مضمون آیاتی همانند:
«یا أیها الذین آمنوا اتّقوا اللّه وابتغوا إلیه الوسیلة»(3) ؛ (­ ای کسانی که ایمان آورده‏اید! تقوا پیشه کنید و وسیله‏ای برای تقرّب به خداوند انتخاب‏کنید.)
و آیه «ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توابا رحیما»(4) ؛ (اگر آنها هنگامی‏که به خود ستم کردند -گناه مرتکب شدند- به سراغ تو آمده، و از خداوند طلب عفو و بخشش می‏کردند، و تو نیز برای آنها طلب عفو می‏نمودی، خداوند را توبه پذیر ورحیم می‏یافتند.)
و همچنین از دقت در مضمون روایاتی نظیر این روایت که می گوید: «چون درمانده و گرفتار شدی پس به حجّت استغاثه کن که او تو را در می‏یابد، و حجّت برای کسی که از او استغاثه کند پناه و فریاد رس است»(5) اصل حجیه این عمل کاملا روشن می شود.

درمورد چاهی که در مسجد جمکران حفر شده و افراد عریضه های خود را در آن می اندازند، توجّه به چند نکته ضروری است:
1- آیا عریضه نویسی یک عمل شرعی است و در روایات آمده است؟ هیچ شکی نیست که روایاتی مبنی بر شرعی بودن اصل عمل عریضه نویسی در کتابها آمده است مثلا در کتاب بحارالانوار(6)، بابی است تحت عنوان «کتابة الرقاع للحوائج إلى الأئمة صلوات الله علیهم و التوسل و الاستشفاع بهم فی روضاتهم المقدسة و غیرها» ؛ (باب نوشتن عریضه برای برآورده شدن حوائج به ائمه علیهم السلام و توسل به آنها و طلب شفاعت از آنها در حرم آنها و موضوعات دیگر) و در آن چند روایت از کتابهای «مصباح الزائر و المصباح کفعمی و البلد الامین» در مورد عریضه آمده است و در کتاب «المصباح» کفعمی هم نظیر چنین بابی وجود دارد(7) و ذیل آن چند روایت آمده است.
2- آیا باید عریضه را در چاه انداخت؟ به همان روایات مراجعه می کنیم در یکی از روایات پس از نقل متن عریضه می فرماید: «…ثم تطوی الرقعة و تجعلها فی بندقة طین ثم اطرحها فی ماء جار أو فی بئر فإنه سبحانه یفرج عنک» نامه عریضه را می پیچی و در میان گل قرار می دهی و در آب جاری یا در چاهی می اندازی همانا خدای سبحان گشایشی حاصل می فرماید.
همچنین در روایت دیگری آمده است: «…ارمها فی النهر أو البئر أو الغدیر تقضى حاجتک إن شاء الله تعالى» عریضه را در نهر آب یا در چاه و یا چشمه ای می اندازی خداوند انشاءالله حاجت شما را برآورده می کند.» و در روایات دیگری هم تعبیر: «…ثم ترمی فی بئر عمیقة أو نهر …» چاه عمیق آمده است، بنا براین انداختن عریضه در چاه هم عملی شرعی است و در روایات به آن دستور داده شده است.
3- اما در مورد اینکه آیا باید عریضه را در چاه جمکران انداخت و آیا این چاه به دستور امام زمان(عج) حفر شده است؟ جواب یقینا منفی می باشد و شاید بخاطر اینکه در مسجد جمکران فرد در یک حال معنوی خاصی قرار می گیرد و دنبال عرض احوال و حوائج خود به مولای خود می افتد و از آنجا که از دوران غیبت صغری نامه نویسی به امام زمان علیه السلام معمول بوده به فکر نوشتن عریضه به ایشان می افتد، متولیان مسجد چاه را برای این حفر کرده اند تا در آن بیاندازند و وسیله ای باشد برای یاد آوری این عمل کاملا شرعی به افراد و جا انداختن آن در میان جامعه شیعه ولی همچنان که در آن محل هم نوشته شده است، این چاه موضوعیت ندارد و چاه امام زمان عجل الله نیست و به هیچ وجه توسط ایشان یا به دستور ایشان حفر نشده است بلکه یک چاه معمولی است و لازم نیست حتما در این چاه انداخته شود بلکه در هر چاهی یا آب روانی می توان انداخت.(8)


 

پی نوشت:

(1) . الرائد، ج 2، ص 1183 ؛  فرهنگ معین، ج 2، ص 2288 (به نقل از عریضه نویسی، سید صادق سید نژاد، ص 15)
(2) . برای اطلاع از آن به کتاب نجم الثاقب میرزا حسین نوری ص 421 ؛ جنه المأوی، ص 248 ؛ دارالسلام، ج 2، ص 264 مراجعه کنید.
(3) . سوره مائده، آیه 35?
(4) . سوره نساء، آیه 64?
(5) . نجم الثاقب، ص 787?
(6) – بحارالانوار، ج‏99، ص 231?
(7) – المصباح، الکفعمی، ص 396 ، «الفصل السادس و الثلاثون فی صلاة الحوائج و الأدعیة فی ذلک و رقاع الاستغاثات


  
  

 

راز فریاد آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام نماز

فریادهای آقای بهجت (ره) هنگام سلام نماز برای من سئوال شده بود، گفتم اگر ندانم چرا فریاد می‌کشد دیگر برای نماز به قم نمی‌روم.

«تهران زندگی می‌کردم، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیت‌الله بهجت (ره) می‌خواندند را دیدم و لذت بردم.
 
تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیت‌الله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه می‌شود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامه‌ام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.
 
یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح می‌رفتم قم نماز می‌خواندم و برمی‌گشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه می‌کرد که چرا از کار و زندگی می‌زنی و به قم می‌روی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .
 
کم کم نسبت به فریادهای آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد می‌کشه؟ چرا داد می‌زنه؟ چرا با درد سلام می‌ده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلام‌های آقا سلام می‌دادم.
 
به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد می‌کشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران می‌خونم، این هفته هفته آخرمه …
 
یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطه‌ور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف می‌زدم، آقا اگر بهم نگی می‌رم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیت‌الله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی می‌گفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟
 
سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم می‌گفتم آقا چطور حرف‌های من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیت‌الله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز می‌خوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمی‌توانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!
 
خوشحال بودم و پشت آقا نماز می‌خواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوه‌ای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.
 
یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد می‌کشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم می‌رفتم و سپس به تهران بازمی‌گشتم تا آقا رحلت کردند.»
 
این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیت‌الله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیت‌الله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.




91/4/16::: 1:6 ص
نظر()
  
  

در پاسخ به این سئوال دو جنبه فردی ، خانوادگی، و اجتماعی باید مد نظر قرار بگیره.
ابتدا باید متذکر شد که روش شاد کردن کودکان در سنین پائین با بزرگسالان متفاوت هست.. برای کودکان براحتی میشه در این ایام اوقاتی شاد فراهم اورد و در ضمن اون،  معارفی رو به اونها اموزش داد... مثلا گردش بردن بچه ها و در همون حین سئوال از بچه ها که چرا امروز اومدیم گردش؟ و توضیح اینکه خداوند متعال بهمون دستور فرموده که در زمینش گردش کنیم،  گلهای قشنگ رو میبینم ....توضیح بدیم که چقدر خداوند متعال قدرت داره که انواع گلها با رنگهای متفاوت افریده و .... پرنده ها... رودخانه... همه ی اینها میتونه برای بچه ها درس خدا شناسی باشه.
خریدن هدیه در اعیاد مذهبی برای بچه ها و توضیح علت اون بچه ها رو با زندگی ائمه اطهار علیهم السلام اشنا میکنه... بردن بچه ها به شهر بازی بعنوان عیدی و ... این تفریحات سالم باعث میشه که اون روز خاص در ذهن بچه ماندگار  و خاطره انگیز بشه.

در مورد بزرگترها، در دین اسلام شادی واقعی شادی و رضایت درونی هست. زمانی انسان مومن احساس رضایت درونی میکنه که باور کنه افریدگارش ازش راضی هست و به خدا نزدیکتر شده، برای ایجاد این حس  بنا به فرموده بزرگان دین در روز عید سعی کنه تا جائی که مقدور هست معصیت خداوند متعال رو نکنه،  ایجاد حس رضایت با عمل به سیره ائمه اطهار علیهم السلام نیز بدست میاد

 

برای مثال روز عید فرد تصمیم بگیره اگر در توانش هست به چند خانواده فقیر بی سرپرست غذای ظهر رو برسونه. پدر و مادر خانواده اگر باشند که مشکلی نیست.در مورد جوانهای مجرد میتونند برنامه ریزی کنند از مدتی قبل هر روز مقداری از پولشون رو کنار بذارند برای این امر. روز عیدبا پس اندازی که کردند چند خانواده فقیر رو غذا بدن. حس رضایتی که از این کار به انسان دست میده با هیچ شادی ظاهری و بیرونی قابل توصیف نیست.

 

یا اگرفرد وسیله نقلیه ای داره صبح که از منزل خارج میشه نیت کنه مثلا 5 پیرمرد یا پیر زن ناتوان رو که منتظر تاکسی و اتوبوس هستند به مقصد برسونه... شنیدن صدای اونها که از اعماق وجودشون در حق فرد دعا میکنند حس رضایت و شادی در انسان بوجود میاره غیر قابل وصف... در این صورت هم به سیره ائمه اطهارعلیهم السلام عمل کرده و معرفتش نسبت به اونها زیاد شده هم احساس نزدیکی بیشتری به خدا کرده.

 

در این مورد اگر پدر خانواده این کار رو انجام میدن میتونند بچه ها رو هم با خودشون همراه کنند و علت این کار رو توضیح بدن، چون ائمه ما علیهم السلام خیلی مهربان بودند و به فکر دیگران بودند هر کمکی از دستشون میاومده به دیگران میکردند ما هم امروز سعی میکنیم چون مثلا میلاد امام علی علیه السلام هست  به کسانی که نیازمند هستند کمک کنیم.( درس عملی در شناخت ائمه اطهار علیهم السلام)

 

همچنین میشه روز عید اعضای خانواده پدر و مادر و فرزندان قرار بذارند کمک کنند به همدیگه که مثلا فلان گناه انجام نشه..(دروغ، تمسخر، غیبت (.تصمیم بگیرند هر کسی مرتکب این کار شد دیگران وظیفه دارند بهش تذکر بدن (اموزش امر به معروف و نهی از منکر) .فرد نه تنها حواسش به خودش هست که این کار رو نکنه به دیگران هم دقت میکنه که اگر موردی دید تذکر بده.اینها خاطراتی میشه که در ذهن بچه ها خواهد ماندو در صورت تکرار باعث میشه حالت باز دارندگی از گناه در افراد ایجاد بشه و احساس مسئولیت در برابر نه تنها خودشون بلکه دیگران.

 

در این زمانه که بچه ها سطح توقعاتشون بالا رفته و بیشتر به فکر خودشون هستند چنین رفتارهائی (پس انداز کردن برای کمک به فقرا و ... ) به اونها یاد میده که فقط به فکر رفاه خودشون نباشند. بدونند بچه هائی مثل اونها هستند که از کمترین امکانات رفاهی بی بهره اند. نتیجه این میشه که خداوند رو شکر کنند، از امکانات بهترین استفاده رو بکنند و سطح توقعشون رو پائین بیارن.

 

شاید موارد توضیح داده شده به نظر خیلی پیش پا افتاده بیاد چون متاسفانه نظر خیلی از ما ها در مورد شادی مخصوصا خانمهای محترمه این هست که مجلسی باشه و بزن و بکوبی و دست زدنی و بعدش هم همه با هم بگیم خیلی خوش گذشت! این شادی واقعی نیست،  شادی واقعی اونی هست که انسان حس نزدیکی به خدا بهش دست بده و اثرش تا مدتها در ذهن انسان بمونه.

 

موارد بیان شده و صدها روش مشابه در سطح فردی و خانوادگی مطرح هست.. در مورد جامعه نیز میشه ابتکاراتی به خرج داد که شادی بدون معصیت و همرا با معرفت بوجود بیاد.مثلا برگزاری جشن ها ، مسابقات کتابخوانی، شب شعر با موضوع اشعار مذهبی، مشاعره مذهبی، نور افشانی، مسابقات ورزشی، پیاد ه روی خانوادگی،...

 


  
  

 

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

 

 

به نام خدا

 

در آستانه میلاد خجسته ولی عصر( عج الله تعالی فرجه ) درد دلی را به صورت چهار پاره تقدیم می کنم . کوچه های شهر را چراغانی کرده‌اند ولی کسی در انتظار فرج نیست :

 

 


  
  
<   <<   6   7   8   9      >