در این ایام، سه مهم پیش رو داریم: اول، نسبت به خودمان، دوم نسبت به مردم و سوم، نسبت به صاحب این ایام. هر سه، بحثش مفصل است، اما اجمال مطلب این است که فرصتی برای شما پیش آمده و این فرصت برق آسا می گذرد و حسرت کبرایش برای فرد فرد ما می ماند. در حالیکه هر یک از شما می توانید امر هدایت نفوس را متصدی بشوید.
این حدیث را خوب بفهمید که: «اشراف امتی حملة القرآن و اصحاب اللیل؛ بهترین امت من، حاملان قرآن و شب زنده داران هستند».
اولاً امت او چه امتی است؟ «وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ.» این ارزش امت اوست. شهدا بر عموم بشر، امت اویند. حال باید دید اشراف این امت کیان اند؟ آن هم اشرافی که حضرت خاتم صلی الله علیه و سکه شرف به سینه آنها نصب کند.
از امروز شروع کنید بدون استثنا، هیچ شب و روزی بر شما نگذرد، مگر با این عمل. اما روز، «حملة القران»؛ «فاقروا ماتیسر من القرآن.» آن اندازه که میسر است قرآن بخوانید، ولی راه باید طوری رفت که سریع به مقصد رسید.
تمام دقائق کمال در روایات متشتت است. باید اینها را جمع کرد. این جا این جمله را فرموده و جای دیگر باز فرموده چطور حامل قرآن شو. «قرآن بخوانید، اما آن قرآن را هدیه کنید به صاحب عصر ولی زمان (عج)». عمل را از خود منقطع و به او متصل کنید. چه می کند این فرموده؟ بحث فنی عظیمی دارد. خود انقطاع عمل از نفس و ربط عمل به مبدأ فیض وجود. حکم اکسیری پیدا می کند که فلز را منقلب می کند.
اما کلمه دوم، به «اصحاب اللیل» مربوط است. به هر وضعی که هست، آخر شب بیدار شوید و روی این مطالب فکر کنید. بالاترین مقام چه مقامی است؟ مقامی که خدا برای شخص اول عالم معین کرده است. دیگر از نظر عقل و نقل غیر از این غیرمعقول است. چنین مقامی را خدا به همچو کسی وعده داد، اما به یک خصوصیت فرمود: «وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَک عَسی أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقاماً مَحْمُوداً» از این جا باید فهمید چطور عمر ما گذشت و راه را طی نکردیم. به این شرف نرسیدیم.
اشراف امتی حملةالقرآن و اصحاب اللیل. اگر این طور شدیم، نفس ما به مبدأ نور وصل می شود. از آن جا مدد می شود. آن وقت است که بشر خواهد فهمید اثر تربیت این دین چیست؟ این کاری است که باید با خودمان کنیم.
اما کاری که با مردم است اینکه این فرصت ها از دست نرود. سعی کنید در این دهه که بهار حیات دل هاست به هر قیمتی که هست این دو کار را انجام دهید؛ چرا که بالاتر از این دو پیش خدا هیچ عملی نیست: یک گمراه از خدا را به خدا برگردانید؛ عبد آبق از این مولا را برگردانید به عبودیت او ؛ و یک کسی که امام زمانش را گم کرده با ولی عصر (عج) آشنایش کنید.
مجالستان را منحصراً در این دو کلمه صرف کنید. ارزش این دو مقوله به حدی است که نباید وقت را ببازید و از دست بدهید. اول، آن قرآن و شب زنده داری را عملی کنید. بعد متصدی هدایت مردم شوید. آن وقت، اثرش این است اگر یک گنهکار را از گناه توبه دهید و بیگانه از امام زمان (عج) را با او آشنا کنید. اجرش، ثواب صد سال است که همه روزها را روزه بگیرید و شب ها تا به صبح عبادت کنید. «اغتنموا الفرص؛ فرصت ها را از دست ندهید».
باید وظیفه مان را نسبت به صاحب این ایام بدانیم و بفهمیم که چه خونی ریخته شده است؟ هیچ دانستیم که چه کسی کشته شد؟ «شیخ طوسی»، «شیخ صدوق» و «ابن قولویه» این روایت را نقل کرده اند.
مختصری از این روایت بس است. این نص حدیث صحیحی است که مثل «شیخ انصاری» در موارد احتیاط در نفوس طبق سند این حدیث فتوا می دهد. در این حدیث مسأله این است: «اشهد انّ دمک سکن فی الخلد؛ شهادت می دهم خون تو در خُلد، مسکن کرده است». کیست که بفهمد حسین بن علی کیست؟ خُلد کجاست؟ در آن ملأ اعلی که مرکز قدیسین عالم است، خون او زینت آن عالم است. کسی که جسمش آنجاست، روحش کجاست؟ کیست که بفهمد چه کسی کشته شد؟ چطور کشته شد؟ برای چه کشته شد؟
ما در آن حد نیستیم که خود او را بشناسیم. باید نگاه کنیم ببینیم آن آخرین مرحله ای که شعاع وجود او تابیده به کجا رسیده، بعد کشف کنیم که آن آفتاب چیست وکجاست؟ وقتی شعاعش به زائر قبرش می خورد، اثرش معلوم می شود. فرمود: «پیاده اگر بروی به هر قدمی یک حسنه برایت می نویسند و یک سیئه محو می کنند. سواره بروی به هرجا که سُم اسبت برسد به هر قدمی یک حسنه ثبت و یک سیئه محو می شود». یعنی از آنجا تصفیه ات می کنند تا لیاقت پیدا کنی. فرمود: «وقتی رسیدی به در حرم، خدا تو را از رستگاران قرار می دهد». خود من هنوز متحیرم چه خبر است. وقتی رسیدی به در حرمش می شوی از رستگاران و مفلحین. یعنی چه از مفلحین؟ به قرآن رجوع کنید و ببینید به فلاح رسیدن چه شرایطی دارد؟ بعد بفهمید این دستگاه چه دستگاهی است.
در سوره م?منون می خوانیم: «قد افلح المومنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون.» تا برسد به اینجا که «والذین هم عن اللغو معرضون.» وقتی به این جا رسید، می شود «المفلحون» این مقام به قدری عظیم است که «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون والذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون.» این چه اکسیری است که این طور منقلب می کند؟ آهنی را به طلای احمر مبدل می کند که در راه قبر او قدم زده است.
فرمود: «وقتی از مناسکت فارغ شدی خدا تو را از فائزین می نویسد». اینجا حج خود خداست. حج قصد است و مقصد در آنجا عبارت است از کعبه، اما مقصد در این زیارت، خود خداست؛ چون به نص صحیح: «من زار الحسین بکربلا کان کمن زار الله فی عرشه». پس از حج خدا که فارغ شدی، فرمود: «وقتی فرغت من مناسکک، خدا می نویسد تو را از فائزین».
دیگر از مقام مفلحین از در قبر او، متقلب می شود به مقام فائزین به بالا سر او. متن کلام خدا را باید دید تا حدیث را فهمید: «الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله واولئک هم الفائزون». مقام فائزون این مقام است: «یبشرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم مقیم خالدین فیها ابدا ان الله عنده اجر عظیم.»
این مرحله که مرحله کمال سعادت بشری است، در گرو بالاسر قبر حسین بن علی علیهماالسلام است. کسی که این طور زیارت قبرش او را منقلب می کند، آیا روز قیامت وقتی مادرش با آن پهلوی شکسته با آن بازوی ورم کرده، آن پیراهنی که به همچو خونی آغشته بر سر بیندازد، چه خواهد شد و چه خواهد کرد؟
این است که مملکت باید یکپارچه «یا حسین» بشود. باید سراسر این مملکت شیون و صیحه در عزای یک همچو کسی باشد … واقعه، واقعه ای است که نص صحیح این است: «جمیع الخلائق بکت السموات السبع.» هفت آسمان بر او گریه کرد. «بکت السموات السبع و الارضون السبع و ما فیهن و ما بینهن و ما یری و ما لایری.» مردم باید بیدار شوند.
ابن حجر هیثمی کتابی در رد شیعه نوشته و در این کتاب تصریح کرده که تمام رجال عامه آنها که اهل حدیث و نظرند ضبط کردند که وقتی سر او بالای نیزه رفت، در تمام کره زمین هرجا سنگ از روی زمین برداشتند، خون جوشید. وظیفه مردم در ایام عاشورا چیست؟ … اگر دستتان از دامن او کوتاه شد، خسرالدنیا و الاخرة اید .
این دین، این توحید و این قرآن فقط زنده به خون اوست. اوست که با این قدم و با این عمل، کاری کرد که تا روز قیامت این دین آسیب نبیند. او پرده از چهره قرآن برداشت و ایمان و دین خدا را او زنده کرد. چرا یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر مثل پروانه دور قبرش می گردند؛ چون اگر عاشورای او نبود، آنچه انبیا و مرسلین آورده بودند به باد فنا رفته بود.
در این ایام، سه مهم پیش رو داریم: اول، نسبت به خودمان، دوم نسبت به مردم و سوم، نسبت به صاحب این ایام. هر سه، بحثش مفصل است، اما اجمال مطلب این است که فرصتی برای شما پیش آمده و این فرصت برق آسا می گذرد و حسرت کبرایش برای فرد فرد ما می ماند. در حالیکه هر یک از شما می توانید امر هدایت نفوس را متصدی بشوید.
در این ایام، سه مهم پیش رو داریم: اول، نسبت به خودمان، دوم نسبت به مردم و سوم، نسبت به صاحب این ایام. هر سه، بحثش مفصل است، اما اجمال مطلب این است که فرصتی برای شما پیش آمده و این فرصت برق آسا می گذرد و حسرت کبرایش برای فرد فرد ما می ماند. در حالیکه هر یک از شما می توانید امر هدایت نفوس را متصدی بشوید.
این حدیث را خوب بفهمید که: «اشراف امتی حملة القرآن و اصحاب اللیل؛ بهترین امت من، حاملان قرآن و شب زنده داران هستند».
اولاً امت او چه امتی است؟ «وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ.» این ارزش امت اوست. شهدا بر عموم بشر، امت اویند. حال باید دید اشراف این امت کیان اند؟ آن هم اشرافی که حضرت خاتم صلی الله علیه و سکه شرف به سینه آنها نصب کند.
از امروز شروع کنید بدون استثنا، هیچ شب و روزی بر شما نگذرد، مگر با این عمل. اما روز، «حملة القران»؛ «فاقروا ماتیسر من القرآن.» آن اندازه که میسر است قرآن بخوانید، ولی راه باید طوری رفت که سریع به مقصد رسید.
تمام دقائق کمال در روایات متشتت است. باید اینها را جمع کرد. این جا این جمله را فرموده و جای دیگر باز فرموده چطور حامل قرآن شو. «قرآن بخوانید، اما آن قرآن را هدیه کنید به صاحب عصر ولی زمان (عج)». عمل را از خود منقطع و به او متصل کنید. چه می کند این فرموده؟ بحث فنی عظیمی دارد. خود انقطاع عمل از نفس و ربط عمل به مبدأ فیض وجود. حکم اکسیری پیدا می کند که فلز را منقلب می کند.
اما کلمه دوم، به «اصحاب اللیل» مربوط است. به هر وضعی که هست، آخر شب بیدار شوید و روی این مطالب فکر کنید. بالاترین مقام چه مقامی است؟ مقامی که خدا برای شخص اول عالم معین کرده است. دیگر از نظر عقل و نقل غیر از این غیرمعقول است. چنین مقامی را خدا به همچو کسی وعده داد، اما به یک خصوصیت فرمود: «وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَک عَسی أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقاماً مَحْمُوداً» از این جا باید فهمید چطور عمر ما گذشت و راه را طی نکردیم. به این شرف نرسیدیم.
اشراف امتی حملةالقرآن و اصحاب اللیل. اگر این طور شدیم، نفس ما به مبدأ نور وصل می شود. از آن جا مدد می شود. آن وقت است که بشر خواهد فهمید اثر تربیت این دین چیست؟ این کاری است که باید با خودمان کنیم.
اما کاری که با مردم است اینکه این فرصت ها از دست نرود. سعی کنید در این دهه که بهار حیات دل هاست به هر قیمتی که هست این دو کار را انجام دهید؛ چرا که بالاتر از این دو پیش خدا هیچ عملی نیست: یک گمراه از خدا را به خدا برگردانید؛ عبد آبق از این مولا را برگردانید به عبودیت او ؛ و یک کسی که امام زمانش را گم کرده با ولی عصر (عج) آشنایش کنید.
مجالستان را منحصراً در این دو کلمه صرف کنید. ارزش این دو مقوله به حدی است که نباید وقت را ببازید و از دست بدهید. اول، آن قرآن و شب زنده داری را عملی کنید. بعد متصدی هدایت مردم شوید. آن وقت، اثرش این است اگر یک گنهکار را از گناه توبه دهید و بیگانه از امام زمان (عج) را با او آشنا کنید. اجرش، ثواب صد سال است که همه روزها را روزه بگیرید و شب ها تا به صبح عبادت کنید. «اغتنموا الفرص؛ فرصت ها را از دست ندهید».
باید وظیفه مان را نسبت به صاحب این ایام بدانیم و بفهمیم که چه خونی ریخته شده است؟ هیچ دانستیم که چه کسی کشته شد؟ «شیخ طوسی»، «شیخ صدوق» و «ابن قولویه» این روایت را نقل کرده اند.
مختصری از این روایت بس است. این نص حدیث صحیحی است که مثل «شیخ انصاری» در موارد احتیاط در نفوس طبق سند این حدیث فتوا می دهد. در این حدیث مسأله این است: «اشهد انّ دمک سکن فی الخلد؛ شهادت می دهم خون تو در خُلد، مسکن کرده است». کیست که بفهمد حسین بن علی کیست؟ خُلد کجاست؟ در آن ملأ اعلی که مرکز قدیسین عالم است، خون او زینت آن عالم است. کسی که جسمش آنجاست، روحش کجاست؟ کیست که بفهمد چه کسی کشته شد؟ چطور کشته شد؟ برای چه کشته شد؟
ما در آن حد نیستیم که خود او را بشناسیم. باید نگاه کنیم ببینیم آن آخرین مرحله ای که شعاع وجود او تابیده به کجا رسیده، بعد کشف کنیم که آن آفتاب چیست وکجاست؟ وقتی شعاعش به زائر قبرش می خورد، اثرش معلوم می شود. فرمود: «پیاده اگر بروی به هر قدمی یک حسنه برایت می نویسند و یک سیئه محو می کنند. سواره بروی به هرجا که سُم اسبت برسد به هر قدمی یک حسنه ثبت و یک سیئه محو می شود». یعنی از آنجا تصفیه ات می کنند تا لیاقت پیدا کنی. فرمود: «وقتی رسیدی به در حرم، خدا تو را از رستگاران قرار می دهد». خود من هنوز متحیرم چه خبر است. وقتی رسیدی به در حرمش می شوی از رستگاران و مفلحین. یعنی چه از مفلحین؟ به قرآن رجوع کنید و ببینید به فلاح رسیدن چه شرایطی دارد؟ بعد بفهمید این دستگاه چه دستگاهی است.
در سوره م?منون می خوانیم: «قد افلح المومنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون.» تا برسد به اینجا که «والذین هم عن اللغو معرضون.» وقتی به این جا رسید، می شود «المفلحون» این مقام به قدری عظیم است که «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون والذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون.» این چه اکسیری است که این طور منقلب می کند؟ آهنی را به طلای احمر مبدل می کند که در راه قبر او قدم زده است.
فرمود: «وقتی از مناسکت فارغ شدی خدا تو را از فائزین می نویسد». اینجا حج خود خداست. حج قصد است و مقصد در آنجا عبارت است از کعبه، اما مقصد در این زیارت، خود خداست؛ چون به نص صحیح: «من زار الحسین بکربلا کان کمن زار الله فی عرشه». پس از حج خدا که فارغ شدی، فرمود: «وقتی فرغت من مناسکک، خدا می نویسد تو را از فائزین».
دیگر از مقام مفلحین از در قبر او، متقلب می شود به مقام فائزین به بالا سر او. متن کلام خدا را باید دید تا حدیث را فهمید: «الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله واولئک هم الفائزون». مقام فائزون این مقام است: «یبشرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم مقیم خالدین فیها ابدا ان الله عنده اجر عظیم.»
این مرحله که مرحله کمال سعادت بشری است، در گرو بالاسر قبر حسین بن علی علیهماالسلام است. کسی که این طور زیارت قبرش او را منقلب می کند، آیا روز قیامت وقتی مادرش با آن پهلوی شکسته با آن بازوی ورم کرده، آن پیراهنی که به همچو خونی آغشته بر سر بیندازد، چه خواهد شد و چه خواهد کرد؟
این است که مملکت باید یکپارچه «یا حسین» بشود. باید سراسر این مملکت شیون و صیحه در عزای یک همچو کسی باشد … واقعه، واقعه ای است که نص صحیح این است: «جمیع الخلائق بکت السموات السبع.» هفت آسمان بر او گریه کرد. «بکت السموات السبع و الارضون السبع و ما فیهن و ما بینهن و ما یری و ما لایری.» مردم باید بیدار شوند.
ابن حجر هیثمی کتابی در رد شیعه نوشته و در این کتاب تصریح کرده که تمام رجال عامه آنها که اهل حدیث و نظرند ضبط کردند که وقتی سر او بالای نیزه رفت، در تمام کره زمین هرجا سنگ از روی زمین برداشتند، خون جوشید. وظیفه مردم در ایام عاشورا چیست؟ … اگر دستتان از دامن او کوتاه شد، خسرالدنیا و الاخرة اید .
این دین، این توحید و این قرآن فقط زنده به خون اوست. اوست که با این قدم و با این عمل، کاری کرد که تا روز قیامت این دین آسیب نبیند. او پرده از چهره قرآن برداشت و ایمان و دین خدا را او زنده کرد. چرا یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر مثل پروانه دور قبرش می گردند؛ چون اگر عاشورای او نبود، آنچه انبیا و مرسلین آورده بودند به باد فنا رفته بود.نسبت به خودمان
این حدیث را خوب بفهمید که: «اشراف امتی حملة القرآن و اصحاب اللیل؛ بهترین امت من، حاملان قرآن و شب زنده داران هستند».
اولاً امت او چه امتی است؟ «وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ.» این ارزش امت اوست. شهدا بر عموم بشر، امت اویند. حال باید دید اشراف این امت کیان اند؟ آن هم اشرافی که حضرت خاتم صلی الله علیه و سکه شرف به سینه آنها نصب کند.
از امروز شروع کنید بدون استثنا، هیچ شب و روزی بر شما نگذرد، مگر با این عمل. اما روز، «حملة القران»؛ «فاقروا ماتیسر من القرآن.» آن اندازه که میسر است قرآن بخوانید، ولی راه باید طوری رفت که سریع به مقصد رسید.
تمام دقائق کمال در روایات متشتت است. باید اینها را جمع کرد. این جا این جمله را فرموده و جای دیگر باز فرموده چطور حامل قرآن شو. «قرآن بخوانید، اما آن قرآن را هدیه کنید به صاحب عصر ولی زمان (عج)». عمل را از خود منقطع و به او متصل کنید. چه می کند این فرموده؟ بحث فنی عظیمی دارد. خود انقطاع عمل از نفس و ربط عمل به مبدأ فیض وجود. حکم اکسیری پیدا می کند که فلز را منقلب می کند.
اما کلمه دوم، به «اصحاب اللیل» مربوط است. به هر وضعی که هست، آخر شب بیدار شوید و روی این مطالب فکر کنید. بالاترین مقام چه مقامی است؟ مقامی که خدا برای شخص اول عالم معین کرده است. دیگر از نظر عقل و نقل غیر از این غیرمعقول است. چنین مقامی را خدا به همچو کسی وعده داد، اما به یک خصوصیت فرمود: «وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَک عَسی أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقاماً مَحْمُوداً» از این جا باید فهمید چطور عمر ما گذشت و راه را طی نکردیم. به این شرف نرسیدیم.
اشراف امتی حملةالقرآن و اصحاب اللیل. اگر این طور شدیم، نفس ما به مبدأ نور وصل می شود. از آن جا مدد می شود. آن وقت است که بشر خواهد فهمید اثر تربیت این دین چیست؟ این کاری است که باید با خودمان کنیم.
اما کاری که با مردم است اینکه این فرصت ها از دست نرود. سعی کنید در این دهه که بهار حیات دل هاست به هر قیمتی که هست این دو کار را انجام دهید؛ چرا که بالاتر از این دو پیش خدا هیچ عملی نیست: یک گمراه از خدا را به خدا برگردانید؛ عبد آبق از این مولا را برگردانید به عبودیت او ؛ و یک کسی که امام زمانش را گم کرده با ولی عصر (عج) آشنایش کنید.
مجالستان را منحصراً در این دو کلمه صرف کنید. ارزش این دو مقوله به حدی است که نباید وقت را ببازید و از دست بدهید. اول، آن قرآن و شب زنده داری را عملی کنید. بعد متصدی هدایت مردم شوید. آن وقت، اثرش این است اگر یک گنهکار را از گناه توبه دهید و بیگانه از امام زمان (عج) را با او آشنا کنید. اجرش، ثواب صد سال است که همه روزها را روزه بگیرید و شب ها تا به صبح عبادت کنید. «اغتنموا الفرص؛ فرصت ها را از دست ندهید».
باید وظیفه مان را نسبت به صاحب این ایام بدانیم و بفهمیم که چه خونی ریخته شده است؟ هیچ دانستیم که چه کسی کشته شد؟ «شیخ طوسی»، «شیخ صدوق» و «ابن قولویه» این روایت را نقل کرده اند.
مختصری از این روایت بس است. این نص حدیث صحیحی است که مثل «شیخ انصاری» در موارد احتیاط در نفوس طبق سند این حدیث فتوا می دهد. در این حدیث مسأله این است: «اشهد انّ دمک سکن فی الخلد؛ شهادت می دهم خون تو در خُلد، مسکن کرده است». کیست که بفهمد حسین بن علی کیست؟ خُلد کجاست؟ در آن ملأ اعلی که مرکز قدیسین عالم است، خون او زینت آن عالم است. کسی که جسمش آنجاست، روحش کجاست؟ کیست که بفهمد چه کسی کشته شد؟ چطور کشته شد؟ برای چه کشته شد؟
ما در آن حد نیستیم که خود او را بشناسیم. باید نگاه کنیم ببینیم آن آخرین مرحله ای که شعاع وجود او تابیده به کجا رسیده، بعد کشف کنیم که آن آفتاب چیست وکجاست؟ وقتی شعاعش به زائر قبرش می خورد، اثرش معلوم می شود. فرمود: «پیاده اگر بروی به هر قدمی یک حسنه برایت می نویسند و یک سیئه محو می کنند. سواره بروی به هرجا که سُم اسبت برسد به هر قدمی یک حسنه ثبت و یک سیئه محو می شود». یعنی از آنجا تصفیه ات می کنند تا لیاقت پیدا کنی. فرمود: «وقتی رسیدی به در حرم، خدا تو را از رستگاران قرار می دهد». خود من هنوز متحیرم چه خبر است. وقتی رسیدی به در حرمش می شوی از رستگاران و مفلحین. یعنی چه از مفلحین؟ به قرآن رجوع کنید و ببینید به فلاح رسیدن چه شرایطی دارد؟ بعد بفهمید این دستگاه چه دستگاهی است.
در سوره م?منون می خوانیم: «قد افلح المومنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون.» تا برسد به اینجا که «والذین هم عن اللغو معرضون.» وقتی به این جا رسید، می شود «المفلحون» این مقام به قدری عظیم است که «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون والذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون.» این چه اکسیری است که این طور منقلب می کند؟ آهنی را به طلای احمر مبدل می کند که در راه قبر او قدم زده است.
فرمود: «وقتی از مناسکت فارغ شدی خدا تو را از فائزین می نویسد». اینجا حج خود خداست. حج قصد است و مقصد در آنجا عبارت است از کعبه، اما مقصد در این زیارت، خود خداست؛ چون به نص صحیح: «من زار الحسین بکربلا کان کمن زار الله فی عرشه». پس از حج خدا که فارغ شدی، فرمود: «وقتی فرغت من مناسکک، خدا می نویسد تو را از فائزین».
دیگر از مقام مفلحین از در قبر او، متقلب می شود به مقام فائزین به بالا سر او. متن کلام خدا را باید دید تا حدیث را فهمید: «الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله واولئک هم الفائزون». مقام فائزون این مقام است: «یبشرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم مقیم خالدین فیها ابدا ان الله عنده اجر عظیم.»
این مرحله که مرحله کمال سعادت بشری است، در گرو بالاسر قبر حسین بن علی علیهماالسلام است. کسی که این طور زیارت قبرش او را منقلب می کند، آیا روز قیامت وقتی مادرش با آن پهلوی شکسته با آن بازوی ورم کرده، آن پیراهنی که به همچو خونی آغشته بر سر بیندازد، چه خواهد شد و چه خواهد کرد؟
این است که مملکت باید یکپارچه «یا حسین» بشود. باید سراسر این مملکت شیون و صیحه در عزای یک همچو کسی باشد … واقعه، واقعه ای است که نص صحیح این است: «جمیع الخلائق بکت السموات السبع.» هفت آسمان بر او گریه کرد. «بکت السموات السبع و الارضون السبع و ما فیهن و ما بینهن و ما یری و ما لایری.» مردم باید بیدار شوند.
ابن حجر هیثمی کتابی در رد شیعه نوشته و در این کتاب تصریح کرده که تمام رجال عامه آنها که اهل حدیث و نظرند ضبط کردند که وقتی سر او بالای نیزه رفت، در تمام کره زمین هرجا سنگ از روی زمین برداشتند، خون جوشید. وظیفه مردم در ایام عاشورا چیست؟ … اگر دستتان از دامن او کوتاه شد، خسرالدنیا و الاخرة اید .
این دین، این توحید و این قرآن فقط زنده به خون اوست. اوست که با این قدم و با این عمل، کاری کرد که تا روز قیامت این دین آسیب نبیند. او پرده از چهره قرآن برداشت و ایمان و دین خدا را او زنده کرد. چرا یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر مثل پروانه دور قبرش می گردند؛ چون اگر عاشورای او نبود، آنچه انبیا و مرسلین آورده بودند به باد فنا رفته بود.
به سال قمری، هلالی هم گفته می شود. به جهت این که قمر از هلال، یک دور خود را در مدت 29 روز 12 ساعت و 43 دقیقه می پیماید و یک سال قمری، 354 روز است. ماه های این سال، عبارتند از: محرم، صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاولی، جمادی الثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذی قعده و ذی حجة.
مسلمانان، مبداء سال قمری را هجرت سرنوشت ساز پیامبر اسلام حضرت محمد از مکه به مدینه قرار دادند. به همین جهت به این تاریخ، تاریخ هجری قمری می گویند.
- آغاز محاصره پیامبر اکرم و بنی هاشم در شعب ابی طالب (سال هفتم بعثت)
در سال هفتم بعثت پس از مهاجرت گروهی از مسلمانان به حبشه و تقویت مسلمانان مکه از سوی ابوطالب و حمزه، مشرکان قریش را وحشت فرا گرفت و برای جلوگیری از گسترش اسلام، انجمنی بزرگ برپا کردند و بر قتل پیامبر اسلام هم دست شدند.
ابوطالب، بزرگ حامی پیامبر اکرم پس از آگاهی از تصمیم ناجوانمردانه قریش، دستور داد تمام آل هاشم و عبدالمطلب از شهر مکه کوچ نموده و در دره ای که بعدا به «شعب ابوطالب » موسوم شد، سکنی گزینند. فرزندان عبدالمطلب چه مسلمان و چه غیرمسلمان بر این فرمان، گردن نهادند. جز ابولهب که تا آخر عمر بر کفرش باقی بود.
آنان سه سال در این دره خشک به سر بردند و زندگی سختی را پشت سر گذاشتند و جز در ایام حج، نمی توانستند از آن خارج شده و با دیگران ارتباطی برقرار کنند.
- آغاز هفته احیای امر به معروف و نهی از منکر
قال ابوالحسن الامام علی بن ابی طالب :
(1)
- ورود امام حسین به سرزمین کربلا (61 ق)
امام حسین در روز ترویه یعنی هشتم ذی حجه سال 60 قمری از مکه معظمه به سوی عراق مهاجرت فرمود و پس از چند روز، لشکریان عبیدالله بن زیاد به فرماندهی حر بن یزید ریاحی با آن حضرت مواجه شده و مانع حرکت آن حضرت به سوی کوفه شدند. گرچه حر بن یزید، ماموریت داشت با امام حسین برخورد شدید نماید ولیکن رفتار وی با آن حضرت بر رفق و مدارا بود. به همین جهت حر و لشکریانش در نماز جماعت امام حسین شرکت می کردند و به خطبه های دلنشین وی گوش جان می سپردند و این دو سپاه، چند روز بدون هیچ گونه مشکلی در کنار هم بودند.
اما عبیدالله بن زیاد که عطش فراوان برای جنگ با اباعبدالله الحسین داشت، نامه ای به حر بن یزید نوشت و وی را مامور سخت گیری بر امام حسین نمود. حر بن یزید نیز طبق فرمان، راه را بر امام حسین و یارانش مسدود نمود و آنان را به سوی منطقه خشک و بی حاصل به نام کربلا هدایت کرد و در آنجا آنان را در محاصره خویش قرار داد. قافله امام حسین چون به سرزمین کربلا رسیدند، آن حضرت پرسید:
این زمین چه نام دارد ؟ عرض کردند: کربلا.
آن حضرت تا نام کربلا را شنید، فرمود: اللهم انی اعوذ بک من الکرب والبلاء. (2)
فرمود: این، موضع کرب و بلا و محل محنت و عنا است، فرود آیید که اینجا منزل و محل خیمه های ما است و این زمین، جای ریختن خون ما است و در این مکان قبرهای ما واقع خواهد شد. جدم رسول خدا مرا به این امور خبر داد.
به ناچار آن حضرت و یاران و اصحابش در روز پنج شنبه دوم محرم الحرام سال 61 قمری در آن سرزمین فرود آمدند و حربن یزید نیز با سپاهیانش در مقابل آن حضرت، خیمه زدند.
- شهادت آیه الله سید محمد باقر صدر و خواهر مکرمه اش بنت الهدی (1359ش)
آیه الله سید محمد باقر صدر در سال 1350 قمری در کاظمین در خانواده ای فقیر اما نابغه پرور به دنیا آمد. پدرش فقیه بزرگوار سیدحیدر و مادرش دختر شیخ عبدالحسین آل یاسین بانویی با تقوی بود. وی در 14 سالگی پدر را از دست داد و تحت کفالت برادرش قرار گرفت .وی پس از فراگرفتن مقدمات و اصول نزد اساتید آن زمان و برادرش راهی نجف اشرف شد و قبل از 20 سالگی به مرحله اجتهاد نایل آمد و در سن 22 سالگی نخستین اثر علمی تحقیقی خود را به نام غایه الفکر فی علم اصول الفقه را به جهان علم ارایه نمود و کتابهای «فلسفتنا» و «اقتصادنا» که پس از آن به رشته تحریر درآمدند سمبل قدرت نمایی ایدلوژی اسلامی در برابراندیشه های وارداتی بودند.
آیة الله صدر مساله رهبری فکری را از مساله رهبری سیاسی جدا نمی دانست و همراه فعالیتهای فکری به فعالیتهای سیاسی و رهبری سیاسی جامعه نیز همت می گماشت و به همین دلیل وجودش خطری برای بعثیان به شمار می آمد وهمین امر باعث رنجش حاکمان بعثی عراق شد و موجب شهادت این عالم فرزانه و خواهر عالمه اش گردید. آیه الله صدرنقش ارزنده ای در حمایت از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی داشت شهادت این مرد بزرگ و خواهر مکرمه اش پس از شکنجه های فراوان در زندان های رژیم بعثی عراق در روز 19 فروردین 1359 شمسی مصادف با 24 جمادی الاولی سال 1400قمری واقع شد.
- ورود عمر بن سعد فرمانده سپاهیان یزید به سرزمین کربلا (61 ق)
پس از آنکه حر بن یزید، امام حسین و یارانش را در سرزمین کربلا در محاصره خویش قرار داد و مانع حرکت آنان گردید، عبیدالله بن زیاد عامل یزید در کوفه، فرماندهی سپاه یزید را بر عهده عمر بن سعد گذاشت. عمر بن سعد در روز جمعه سوم محرم الحرام سال 61 قمری به همراه چهار هزار نیروی جنگی وارد کربلا شد و فرماندهی را بر عهده گرفت.
عمر بن سعد پیش از واقعه کربلا، منصب حکومت «ری » را از عبیدالله گرفته بود ولیکن با پیش آمد مخالفت اباعبدالله الحسین با یزید و امتناع از بیعت و حرکت آن حضرت به سوی کوفه، عبیدالله حکومت «ری » را مشروط به خاتمه بخشیدن به قضیه امام حسین نمود. عمر بن سعد به خاطر دست یابی به حکومت منطقه وسیع ایالت «ری » (که هرگز به آن نایل نیامد) فرماندهی سپاه یزید را پذیرفت و مرتکب جنایت بزرگ غیرانسانی شد.
از روزی که عمر بن سعد وارد سرزمین کربلا شد، پیوسته لشکریانی از سوی عبیدالله بن زیاد برای وی فرستاده می شد. بنابر روایتی تا ششم محرم، متجاوز از 000/20 نفر در سپاه عمر بن سعد گرد آمدند.
- قطع رابطه سیاسی ایران با آمریکا و اظهار خرسندی حضرت امام خمینی از این رویداد(1359 ش)
3 – شهادت هنرمند بسیجی سید مرتضی آوینی (1373 ش)
6 – کشف کودتای براندازی جمهوری اسلامی ایران – معروف به کودتای نوژه – (1361 ش)
7 – آغاز عملیات «والفجر 1» از سوی رزمندگان اسلام علیه بعثیان عراق (1362ش)
8 – آغاز عملیات «بیت المقدس 5» رزمندگان اسلام علیه متجاوزان عراق (1367ش)
- درگذشت دانشمند بزرگ شیعه سید محمد بن حسین، معروف به سید شریف رضی -گردآورنده کتاب شریف نهج البلاغه – (406 ق)
ابوالحسن محمد بن حسین، معروف به سید رضی در سال 359 قمری دیده به جهان گشود. پدرش ابو احمد حسین بن موسی که نسبش با چهار واسطه به امام موسی بن جعفر می رسد، از بزرگان شیعه و دارای مقام و منزلت در دولت بنی عباس و دولت آل بویه بود و پنج دوره، نقابت سادات طالبیین را بر عهده داشت. مادرش سیده فاطمه بنت حسین که نسبش با هفت واسطه به امام همام علی بن ابی طالب می رسد از بانوان مجلله و از نوادگان حسن اطروش (داعی صاحب نام علویان طبرستان) بود. برادرش سید مرتضی، از بزرگان علما و فقهای شیعه در قرن پنجم هجری قمری و صاحب تالیفات فقهی و اصولی است.
سید رضی ازجمله علمای جامع شیعه است که در زمینه های مختلف علمی و اسلامی، مجتهد مسلم و صاحب نظر بود. به ویژه در شعر و ادبیات عربی، بی هماورد بود. وی در 30 سالگی، کل قرآن را در مدت کوتاهی حفظ نمود. از آثار مهم این عالم فرزانه، کتاب شریف نهج البلاغه است که کلمات بلاغی امام امیرالمؤمنین را در سه بخش خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار گردآوری نمود.
- ممنوعیت استفاده ازنهر فرات برای امام حسین(ع) واصحابش ازسوی عمربن سعد (61 ق)
پس از آن که عبیدالله بن زیاد، لشکریان فراوانی برای نبرد با اباعبدالله الحسین به کربلا گسیل داشت و آن حضرت را کاملا در محاصره لشکریان خودش قرار داد، نامه ای به عمر بن سعد فرمانده سپاه کربلا نوشت و به او دستور داد: به محض رسیدن نامه از حسین برای یزید بیعت بگیر، و اگر چنانچه این پیشنهاد را پذیرفت، بعد تصمیم خود را خواهیم گرفت.
در نامه دیگری که به عمر بن سعد نوشت تاکید کرد: میان حسین و آب فرات فاصله بیانداز و اجازه نده وی از آن آب استفاده کند. همان طوری که آنها عثمان بن عفان را از آب منع نمودند.
ابن سعد بلافاصله «عمرو بن حجاج زبیدی » را با پانصد سوار ماموریت داد تا مانع استفاده امام حسین و یارانش از آب فرات گردند. و این واقعه ناجوانمردانه، سه روز پیش از شهادت امام حسین بود.
البته حضرت اباالفضل العباس از تاریکی شب استفاده می کرد و برای خیمه ها آب می آورد و حضرت علی اکبر با پنجاه نفر در شب عاشورا برای خیمه ها آب کافی آورد. ولیکن از بامداد تا شامگاه روز عاشورا هیچ گونه آبی برای امام حسین و یاران و کودکانش مهیا نشد و آنان در شدت گرما و عطش، متحمل مصائب این روز عظیم شدند.
- ملاقات و گفتگوی اباعبدالله الحسین با عمر بن سعد فرمانده سپاهیان یزید در کربلا در شب هشتم محرم (61 ق)
امام حسین که به هیچ صورتی راضی به وقوع نبرد و خون ریزی میان مسلمانان نبود، تلاش وافر نمود تا از ایجاد درگیری و جنگ جلوگیری گردد. به همین جهت با عمر بن سعد ملاقات کرده و برای پایان دادن بحران با وی به تفاهم رسید. عمر بن سعد نامه ای به عبیدالله بن زیاد نوشت و در آن، از مصالحه با اباعبدالله الحسین اظهار خرسندی کرد.
ولیکن عبیدالله بن زیاد با تحریک شدن از سوی شمر بن ذی الجوشن، نامه شدیداللحنی برای عمر بن سعد نوشت و به او دستور داد با امام حسین به سختی و شدت برخورد نماید.
- آغاز عملیات «فتح 5» از سوی رزمندگان اسلام علیه بعثیان عراق (1366 ش)
این عملیات در شمال عراق با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و کردهای عراقی علیه جنایتکاران حزب بعث عراق انجام گرفت که به انهدام بخشی از ماشین جنگی ارتش عراق منجر گردید.
- آغاز عملیات «نصر» رزمندگان اسلام علیه بعثیان عراق (1366 ش)
این عملیات در نوار مرزی غرب ایران انجام شد. از جمله اهداف عملیات مقابله با ضد انقلاب داخلی و کنترل تحرکات آنها بود.
- روز تاسوعای حسینی (61 ق)
عبیدالله بن زیاد که از مصالحه امام حسین با عمر بن سعد، ناخرسند بود، نامه ای به این مضمون برای عمر بن سعد فرستاد: من تو را برای اصلاح میان خود و حسین نفرستادم. اکنون به محض رسیدن نامه اگر حسین به پیشنهاد ما توجه نکرد بر او حمله کن، او و یارانش را به قتل برسان و پس از کشتن، آنان را مثله نما.
پس از اینکه حسین و یاران او را کشتی بر بدن های آنان اسب تازی کن. من می دانم پس از کشته شدن، اسب راندن بر بدن های آنان فایده ای ندارد ولیکن چون از زبانم جاری شده است، باید انجام دهی و اگر چنانچه به این حرف ها توجه کنی در نزد ما عزیز و محترم هستی و اگر میل نداری با حسین جنگ کنی از فرماندهی لشکر معزول خواهی بود و کارها را به شمر بن ذی الجوشن واگذار کن و او مامور است فرمان ما را اجرا کند.
شمر بن ذی الجوشن نامه عبیدالله را روز نهم محرم به عمر بن سعد رسانده و به وی گفت: اکنون یا امر امیرت را اجرا کن و یا لشکر را به من سپار. عمر بن سعد گفت: تو لیاقت فرماندهی نداری، من در مقام امارت لشکر خواهم ماند و تو هم از پیادگان سرپرستی کن.
عمر بن سعد در غروب روز نهم، فرمان حمله به سوی خیمه های امام حسین و یارانش را صادر کرد و یک دفعه بیش از 000/30 تن نیروی مسلح به طرف اردوگاه امام حسین هجوم آوردند.
امام حسین از طریق برادرش اباالفضل العباس از آنان پرسید: چه می خواهید و این چه هیاهویی است که به راه انداختید؟ عمر بن سعد پاسخ داد: از طرف امیر، عبیدالله بن زیاد دستور رسیده که شما را برای اطاعت از وی دعوت کنیم و اگر اجابت نکنید با شما جنگ نماییم.
حضرت ابوالفضل برگشت و جریان را به امام حسین اطلاع داد. امام حسین برادرش را دوباره فرستاد و فرمود: به این جمعیت بگویید امشب به ما مهلت دهند تا نماز بیشتر بخوانیم و با خدای خویش راز و نیاز کرده و دعا و استغفار کنیم. ابوالفضل العباس این موضوع را با سپاه دشمن در میان گذاشت. آنان پس از امتناع و اختلاف، سرانجام این درخواست را پذیرفتند و شب عاشورا را به امام حسین و یارانش مهلت دادند.
- جواب رد ابوالفضل العباس به امان نامه شمر بن ذی الجوشن (61 ق)
شمر بن ذی الجوشن در عصر روز نهم محرم، چون دید که عمر بن سعد مهیای نبرد با امام حسین است، به نزدیک خیام حسینی آمد و بانگ زد که فرزندان خواهرم کجایند؟ منظورش حضرت عباس و سه برادرش به نام های عبدالله، جعفر و عثمان بود که از فرزندان فاطمه ام البنین بودند که آن مجلله از قبیله بنی کلاب و شمر هم از همین قبیله بود.
امام حسین که صدای شمر را شنید، به برادرانش دستور داد که جواب شمر را بدهند. اگر چه او فاسق است ولیکن با شما قرابت و خویشی دارد. حضرت عباس به همراه سه برادرش به نزد شمر رفتند. شمر برای آنان، امان نامه ای آورده بود، مشروط بر اینکه دست از یاری امام حسین بردارند و سپاهش را ترک گویند.
حضرت عباس بن علی فرمود: بریده باد دست های تو و لعنت باد بر امانی که برای ما آورده ای. ای دشمن خدا ما را امر می کنی که دست از برادر و مولای خویش برداریم و سر در طاعت ملعونان در آوریم. آیا ما را امان می دهی ولی برای پسر رسول خدا امانی نیست ؟ شمر از شنیدن این پاسخ دندان شکن، خشمناک شد و به لشکرگاه خویش برگشت.
- واقعه خونین عاشورا و شهادت حضرت امام حسین در کربلا (61 ق)
پس از آنکه امام حسین شب عاشورا را مهلت گرفت، تمام این شب را به نماز تهجد، نیایش و مناجات، قرائت قرآن و گفتگو با اصحاب و اهل بیت : خود گذرانید. هنگامی که بامداد روز عاشورا دمید و نماز صبح را به جماعت برگزار کردند، از صبح این روز تا شامگاه حوادث مهمی در سرزمین کربلا روی داد که در تاریخ اسلام و تاریخ بشریت، ماندنی و جاودانه شده است. در این روز، دو سپاه در برابر یکدیگر قرار گرفتند که فاصله میان آنان گرچه از نظر فیزیکی بسیار نزدیک ولیکن از نظر روحی و معنوی تفاوت بسیار بود، فاصله ای بین ابتدا و انتهای آفرینش، تفاوتی بین تمام جهل و کفر و نفاق و تمام ایمان و تقوا.
به همین جهت امام حسین درباره اصحاب خویش در شب عاشورا فرمود: همانا من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بیتی از اهلبیت خود نیکوتر ندانم. خداوند شما را جزای خیر دهد.
در اینجا رویدادهای این روز را به طور اجمال بیان می کنیم:
1) امام حسین لشکریانش را به این شرح تنظیم نمود: زهیر بن قین به فرماندهی بخش میمنه، حبیب بن مظاهر به فرماندهی بخش میسره، و پرچم سپاه را به دست برادرش عباس سپرد. تعداد یاران امام حسین در بامداد عاشورا، 32 نفر سواره و 40 تن پیاده بودند.
و به روایتی تعداد پیادگان 82 تن بود و به روایت دیگر از امام محمد باقر ، تعداد سوارگان 45 تن و تعداد پیادگان 100 تن بوده اند. اما سپاه عمر بن سعد که تعدادشان حداقل 6000 نفر بود (ولی به روایات دیگر 000/20 یا 000/22 و حتی 000/30 نفر هم گفته شده است) در میمنه، عمرو بن حجاج زبیدی و در میسره، شمر بن ذی الجوشن و بر سوارگان، عروة بن قیس و بر رجاله و ریش سفیدان، شبث بن ربعی قرار داشتند و پرچم سپاه به دست «درید» غلام عمر بن سعد بود.
2) امام حسین پیش از شعله ور شدن نائره جنگ، بر مرکبی سوار شد و در مقابل سپاه دشمن قرار گرفت و برای آنان خطبه بلیغی ایراد نمود و آنان را از اقدام به جنگ و خون ریزی و متابعت باطل برحذر داشت. گرچه سخنان پندآمیز امام حسین در قلوب سیاه اکثریت سپاه دشمن، تاثیر مثبتی برجای نگذاشت، ولیکن تعداد اندکی را از خواب غفلت بیدار کرد و آنان را از کرده خویش پشیمان ساخت. معروف ترین شخصیتی که در روز عاشورا، سپاه دشمن را رها کرد و به سپاه نور پیوست، حر بن یزید ریاحی بود که به اتفاق پسر و برادر خویش پس از پیوستن به امام حسین با دشمنانش به نبرد برخاستند.
3) پس از خطبه امام حسین ، جنگ گروهی بین دو سپاه با تیرانداختن عمر بن سعد به سوی خیمه های امام حسین آغاز گشت و ساعتی به طول انجامید و شهامت و دلیری یک سپاه کمتر از صد تن در مقابل یک سپاه سی هزار نفری، تماشایی و غیرقابل توصیف بود. در حمله اولی،پنجاه نفر از یاران امام حسین به شهادت رسیده و از دشمن نیز صدها تن به هلاکت رسیدند.
4) پس از فروکش کردن حمله گروهی، نبرد انفرادی آغاز گردید که بی تردید برتری سپاهیان امام حسین که با کمال ایمان و یقین می جنگیدند بر سپاهیان عمر بن سعد که در کمال شک و تردید، مجبور به جنگ شده بودند، هویدا بود. در این مرحله یاران امام حسین با اجازه آن حضرت، از یکدیگر سبقت می گرفته و پس از جنگ با دشمن به شهادت می رسیدند.
5) به هنگام ظهر، امام حسین با اندک یار باقی مانده خویش، به نماز ایستاد و دشمن (که از نماز، همیشه وحشت داشته و دارد) آن حضرت را از دور تیرباران کردند.
6) پس از نماز، باقی مانده یاران امام حسین یکی پس از دیگری به میدان رفته و به درجه شهادت نایل آمدند. معروف ترین اصحاب ویارآن حضرت که شربت شهادت نوشیدند عبارتند از: حضرت عباس بن علی قاسم بن حسن ، عبدالله بن مسلم، عبدالله بن حسن، ابوبکر بن حسن، شوذب و عابس بن ابی شبیب، حنظله بن اسعد، نافع بن هلال، زهیر بن قین، ابوثمامه صیداوی، مسلم بن عوسجه، علی بن مظاهر، حبیب بن مظاهر، بریر بن خضیر، وهب بن عبدالله، حر بن یزید ریاحی و…
7) عصر عاشورا پس از شهادت همه یاران و اصحاب امام حسین آن حضرت لباس رزم به تن پوشید و عازم جهاد شد. ابتدا لشکریان عمر بن سعد را برای چندمین بار، پند و موعظه نمود و آنان را به جدا شدن از صفوف جنگ طلبان و خون آشامان عبیدالله بن زیاد دعوت کرد. پس از آن، با آنان به نبرد برخاست و تعداد زیادی را به خاک هلاکت رسانید.
سرانجام پلیدان کربلا، آن حضرت را محاصره کرده و به طرز فجیعی وی را به شهادت رساندند. گرچه تعدادی از منافقان درشهادت آن حضرت مشارکت داشتند ولیکن شمر بن ذی الجوشن، سر آن حضرت را از بدن جدا کرد.
8) پس از شهادت امام حسین خیمه های اهل بیت : را غارت کردند و فرومایگان از برداشتن هیچ چیزی دریغ نکردند. حتی پوست گوسفندی را که امام زین العابدین در شدت تب و بیماری روی آن، خوابیده بود، به غارت بردند.
9) پس از غارت خیمه ها، به دستور عمر بن سعد، خیمه ها را آتش زدند و زنان و کودکان امام حسین و بازماندگان شهدا به بیابانها پراکنده شدند.
10) تعداد 10 نفر از منافقان بر بدن های امام حسین و یارانش، اسب راندند.
11) بازماندگان اهل بیت : را برای اسارت آماده کردند.
12) عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین ، سر آن حضرت را به «خولی » سپرد تا به تعجیل به نزد عبیدالله بن زیاد در کوفه برساند.
13) سرهای سایر شهدا را نیز از بدن جدا کردند و آنها را بین سران قبایل تقسیم کرده و به سرپرستی شمر به کوفه فرستادند تا در نزد عبیدالله، تقرب جویند.
- کشته شدن عبیدالله بن زیاد به دست ابراهیم بن مالک اشتر فرمانده سپاهیان مختار بن ابی عبیده ثقفی (67 ق)
در روز عاشورای سال 67 قمری، شش سال پس از واقعه کربلا، درست همان روزی که سپاهیان یزید به فرمان عبیدالله بن زیاد، فاجعه خونین کربلا را به وجود آورده بودند و امام حسین و یارانش را مظلومانه به شهادت رسانده بودند، لشکریان عبدالملک بن مروان به فرماندهی عبیدالله بن زیاد و لشکریان مختار بن ابی عبیده ثقفی به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر در ساحل «نهر خاذر» در چهار فرسخی شهر «موصل » با هم به نبرد پرداختند و از طرفین تعداد بی شماری کشته شدند.
سرانجام لشکریان شام با از دست دادن هفتاد هزار تن، رو به هزیمت نهاده و طعم تلخ شکست را پذیرا شدند. مهمترین حادثه این نبرد، کشته شدن عبیدالله بن زیاد (فرمانده لشکریان شام) به دست ابراهیم بن مالک اشتر بود که با یک ضربت شمشیر، از کمر به دو نیم شد و به هلاکت رسید.
مقبل (شاعر اصفهانی ) در جوانی در نهایت ظرافت و لطافت بود ، در ایام محرم به جمعی رسید که در عزای سید الشهدا (ع) به سینه زنی مشغول بودند ، وی از روی استهزاء چیزی خواند که عزاداران ناراحت شدند . مقبل پس از چندی به بیماری جذام مبتلا شد ، بطوری که مردم از او متنفر شدند و وی در آتشخانه حمام سکونت گرفت .
سال دیگر ، روزی با دلی شکسته در کنار خرابه ای نشسته بود ، جمعی از سینه زنان این شعر را می خواندند:
چه کربلاست امروز چه پر بلاست امروز
ســــرحسین مظلوم از تن جداست امروزآتش در نهاد مقبل افتاد و با نظر حسرت به آنها نگاه کرد و گفت :
روز عزاست امــروز جان در بلاست امروزفغان و شـــور محشر در کربلاست امــــروز
مقبل همان شب پیامبر اکرم (ص) را درخواب دید ، ایشان وی را نوازش کردند و از تقصیرش گذشتند. گویند نام او محمد شیخا بود و آن جناب اورا مقبل لقب دادند.
لذا شروع به سرودن قضایای حضرت سید الشهدا(ع) کرد .
مقبل گوید: چون واقعه شهادت را تمام کردم ، شب جمعه بود .چندان خواندم و گریستم تا آنکه در بستر به خواب رفتم . در عالم خواب ، خود را در حرم منور حضرت سید الشهدا(ع) دیدم که منبری گذارده و جناب خاتم الانبیا(ص) تشریف داشتند، در آن اثنا محتشم را حاضر کردند.
پیامبر (ص) فرمودند: امشب شب جمعه است ، بر منبر برو و درمصیبت فرزندم چیزی بخوان . محتشم به امر آن حضرت بر منبر رفت . خواست در پله اول بنشیند، ولی حضرت فرمودند: بالا برو، چون به پله دوم رفت ،باز فرمودند: بالا برو، و همچنان به او فرمود، تا اینکه بر پله آخر(پله نهم) منبر نشست و اشعاری خواند تا به این بند معروف رسید :
پس با زبان پــــرگله آن بضعه بتـــــول
رو در مــــــــدینـه کــرد کـه ایهـا الــــرسـول
این کشته فتاده به هامون حســــین توست
وین صید دست وپاه زده در خون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخـم از ستـاره بر تنش افـزون حســــین توست
یک وقت ملائکه گفتند: محتشم بس است. پیغمبر غش کرده است. پیغمبر را به هوش آوردند. پیغمبر عبایش را برداشت با دست خودش بر دوش محتشم انداخت.
مقبل گوید :من دلم شکست و با خود گفتم : البته اشعار من مورد قبول آن حضرت قرار نگرفته است، زیرا به من دستور خواندن ندادند.
ناگاه حوریه ای به خدمت حضرت آمد و عرض کرد : حضرت فاطمه الزهرا (س) می گویند : دستور بفرمائید که مقبل واقعه ای در مرثیه سید الشهدا(ع) بخواند .
پس آن حضرت به من امر فرمودند و بر منبر رفتم و در پله اول ایستادم و چنین خواندم :
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح وز جــــولان
نه سیــد الشهــــدا بر جــدال طاقـت داشت
نه ذولجنـاح دگر تاب استقامــت داشت
کشید پــا ز رکـــاب آن خلاصه ایجـــــــــاد
به رنگ پرتو خورشید ، بر زمین افتاد
هوا ز جور خـــــالف ، چون قیرگـــون گردید
عــزیز فاطمه از اسب سرنگون گـردید
بلنـــــــد مرتبــه شاهــی زصــدر زین افــتاد
اگــر غلط نکـنم، عـــرش بر زمین افتاد
ناگاه کسی اشاره کردکه فرودآی .دختر پیامبر (ص) بیهوش گشته است . من از منبر فرود آمدم و منتظر عطای حضرت خیرالبریا بودم. ناگاه دیدم ضریح مطهر حضرت سید الشهدا (ص) باز شد و شخص جلیل القدری از آن بیرون آمد . اما زخم سینه اش از ستاره افزون و جراحات بدنش از شمار بیرون است. ایشان خلعت فاخری به من عطا فرمودند . عرض کردم فدایت گردم ، شما چه کسی هستید ؟ فرمودند: من حسین (ع) هستم
مقبل (شاعر اصفهانی ) در جوانی در نهایت ظرافت و لطافت بود ، در ایام محرم به جمعی رسید که در عزای سید الشهدا (ع) به سینه زنی مشغول بودند ، وی از روی استهزاء چیزی خواند که عزاداران ناراحت شدند . مقبل پس از چندی به بیماری جذام مبتلا شد ، بطوری که مردم از او متنفر شدند و وی در آتشخانه حمام سکونت گرفت .
سال دیگر ، روزی با دلی شکسته در کنار خرابه ای نشسته بود ، جمعی از سینه زنان این شعر را می خواندند:
چه کربلاست امروز چه پر بلاست امروز
ســــرحسین مظلوم از تن جداست امروزآتش در نهاد مقبل افتاد و با نظر حسرت به آنها نگاه کرد و گفت :
روز عزاست امــروز جان در بلاست امروزفغان و شـــور محشر در کربلاست امــــروز
مقبل همان شب پیامبر اکرم (ص) را درخواب دید ، ایشان وی را نوازش کردند و از تقصیرش گذشتند. گویند نام او محمد شیخا بود و آن جناب اورا مقبل لقب دادند.
لذا شروع به سرودن قضایای حضرت سید الشهدا(ع) کرد .
مقبل گوید: چون واقعه شهادت را تمام کردم ، شب جمعه بود .چندان خواندم و گریستم تا آنکه در بستر به خواب رفتم . در عالم خواب ، خود را در حرم منور حضرت سید الشهدا(ع) دیدم که منبری گذارده و جناب خاتم الانبیا(ص) تشریف داشتند، در آن اثنا محتشم را حاضر کردند.
پیامبر (ص) فرمودند: امشب شب جمعه است ، بر منبر برو و درمصیبت فرزندم چیزی بخوان . محتشم به امر آن حضرت بر منبر رفت . خواست در پله اول بنشیند، ولی حضرت فرمودند: بالا برو، چون به پله دوم رفت ،باز فرمودند: بالا برو، و همچنان به او فرمود، تا اینکه بر پله آخر(پله نهم) منبر نشست و اشعاری خواند تا به این بند معروف رسید :
پس با زبان پــــرگله آن بضعه بتـــــول
رو در مــــــــدینـه کــرد کـه ایهـا الــــرسـول
این کشته فتاده به هامون حســــین توست
وین صید دست وپاه زده در خون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخـم از ستـاره بر تنش افـزون حســــین توست
یک وقت ملائکه گفتند: محتشم بس است. پیغمبر غش کرده است. پیغمبر را به هوش آوردند. پیغمبر عبایش را برداشت با دست خودش بر دوش محتشم انداخت.
مقبل گوید :من دلم شکست و با خود گفتم : البته اشعار من مورد قبول آن حضرت قرار نگرفته است، زیرا به من دستور خواندن ندادند.
ناگاه حوریه ای به خدمت حضرت آمد و عرض کرد : حضرت فاطمه الزهرا (س) می گویند : دستور بفرمائید که مقبل واقعه ای در مرثیه سید الشهدا(ع) بخواند .
پس آن حضرت به من امر فرمودند و بر منبر رفتم و در پله اول ایستادم و چنین خواندم :
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح وز جــــولان
نه سیــد الشهــــدا بر جــدال طاقـت داشت
نه ذولجنـاح دگر تاب استقامــت داشت
کشید پــا ز رکـــاب آن خلاصه ایجـــــــــاد
به رنگ پرتو خورشید ، بر زمین افتاد
هوا ز جور خـــــالف ، چون قیرگـــون گردید
عــزیز فاطمه از اسب سرنگون گـردید
بلنـــــــد مرتبــه شاهــی زصــدر زین افــتاد
اگــر غلط نکـنم، عـــرش بر زمین افتاد
ناگاه کسی اشاره کردکه فرودآی .دختر پیامبر (ص) بیهوش گشته است . من از منبر فرود آمدم و منتظر عطای حضرت خیرالبریا بودم. ناگاه دیدم ضریح مطهر حضرت سید الشهدا (ص) باز شد و شخص جلیل القدری از آن بیرون آمد . اما زخم سینه اش از ستاره افزون و جراحات بدنش از شمار بیرون است. ایشان خلعت فاخری به من عطا فرمودند . عرض کردم فدایت گردم ، شما چه کسی هستید ؟ فرمودند: من حسین (ع) هستم
« بسم الله الرحمن الرحیم ...؛ این وصیت حسینبیعلی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی میدهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و آئین حق ( اسلام ) را از سوی خدا ( برای جهانیان ) آورده است و شهادت میدهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسانها را در چنین روزی زنده خواهد نمود. »
امام در وصیت نامهاش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان نمود:
« من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواستهام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدّم، رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم، علیبنابیطالب (ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد ( و از من پیروی کند ) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند ( و از من پیروی نکند ) من با صبر و استقامت ( راه خود را ) را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنیامیه حکم کند که او بهترین حاکم است.
و برادر ! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست. بر او توکل میکنم و برگشتم به سوی اوست. »
اولین هدیه از مصطفی...
یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیهای به من داد، اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و همان جا بازکردم دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت. من جا خوردم، اما او لبخند زد و با شیرینی گفت: بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند. از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآورید موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد، خودم متوجه میشدم، مرا به بچهها نزدیک کند. میگفت: ایشان خیلی خوبند. اینطور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند ان شاالله خودمان بهش یاد میدهیم. نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آن چنانیاند. اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد به اسلام آورد.مصطفی او را محجبه کرده بود آن هم خیلی زیبا و هنرمندانه...(راوی غاده چمران)
رضایت...
تا روزی که مصطفی شهید شد، تا شبی که از من خواست به شهادتش راضی باشم، نمیخواستم شهید بشود. آن شب قرار بود مصطفی تهران بماند. گفته بود روز بعد برمی گردد. عصر بود و من در ستاد نشسته بودم... مصطفی وارد شد. تعجب کردم، قرار نبود برگردد. او مرا نگاه کرد، گفت: مثل اینکه خوشحال نشدی دیدی من برگشتم؟ من امشب برای شما بر گشتم. گفتم: نه مصطفی! تو هیچ وقت برای من برنگشتی. برای کارت آمدی. مصطفی با همان مهربانی گفت: امشب برگشتم بخاطر شما. از احمد سعیدی بپرس. من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم، هواپیما نبود. تو میدانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نکردهام، ولی امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپیمای خصوصی آمدم که اینجا باشم.
من خیلی حالم منقلب بود. گفتم: مصطفی من عصرکه داشتم کنار کارون قدم میزدم احساس کردم آنقدر دلم پر است که میخواهم فریاد بزنم. خیلی گرفته بودم. احساس کردم هرچه در این رودخانه فریاد بزنم، باز نمیتوانم خودم را خالی کنم. مصطفی گوش میداد. گفتم: آنقدر در وجودم عشق بود که حتی اگر تو میآمدی نمیتوانستی مرا تسلی بدهی. او خندید، گفت: تو به عشق بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق خدا است. باید به این مرحله ازتکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند. مصطفی گفت: من فردا شهید میشوم. خیال میکردم شوخی میکند. گفتم: مگر شهادت دست شماست؟
گفت: نه، من از خدا خواستم و میدانم خدا به خواست من جواب میدهد. ولی من میخواهم شما رضایت بدهید. اگر رضایت ندهید من شهید نمیشوم. خیلی این حرف برای من تعجب بود. گفتم: مصطفی، من رضایت نمیدهم و این دست شما نیست. خوب هر وقت خداوند ارادهاش تعلق بگیرد من راضیم به رضای خدا و منتظر این روزم، ولی چرا فردا؟ و او اصرار میکرد که: من فردا از اینجا میروم. میخواهم با رضایت کامل تو باشد. و آخر رضایتم را گرفت. من خودم نمیدانستم چرا راضی شدم...(راوی غاده چمران)
عشق و محبت مصطفی مادر را منقلب کرد...
مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از آنکه ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، میبوسید و همان طور با گریه از من تشکر میکرد. من گفتم: برای چه مصطفی؟ گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید. گفتم: از من تشکر میکنید؟ خب، اینکه من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود، که این همه کارها میکنید. گفت: دستی که به مادرش خدمت کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت وعشق به مادرتان خدمت کردید. گفتم: مصطفی! بعد از همه این کارها که با شما کردند اینها را دارید میگویید؟ گفت: آنها که کردند حق داشتند، چون شما را دوست دارند، من را نمیشناسند و این طبیعی است که هر پدر و مادری میخواهند دخترشان را حفظ کنند. هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم. بعد از این جریان مادرم منقلب شد....(راوی غاده چمران)
قهوه
مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این دختر صبح که از خواب بلند میشه باید لیوان شیرو قهوه جلوش بذاری و ... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته.اما خدا میدونه مصطفی تا وقتی که شهید شد ، با اینکه خودش قهوه نمیخورد همیشه برای من قهوه درست میکرد.
میگفتم واسه چی این کارو میکنی؟ راضی به زحمتت نیستم .
میگفت: من به مادرت قول دادم که این کارو انجام بدم .
همین عشق و محبتهاش به زندگیمون رنگ خدایی داده بود.(راوی غاده چمران)
درخواست شهید چمران از خدا برای همسرش...
خدایا من از تو یک چیز میخواهم. با همهی اخلاصم که محافظ غاده باش و در خلأ تنهایش نگذار. من میخواهم که بعد از مرگ او را ببینم در پرواز. خدایا! میخواهم غاده بعد از من متوقف نشود و میخواهم به من فکر کند مثل گلی زیبا که در راه زندگی و کمال پیدا کرد و او باید در این راه بالا و بالاتر برود. میخواهم غاده به من فکر کند مثل یک شمع مسکین و کوچک که سوخت در تاریکی تا مرد و او از نورش بهره برد.
برای مدتی بس کوتاه.
میخواهم او به من فکر کند مثل یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمهی عشق گفت و رفت به سوی کلمهی بینهایت.....
پی نوشت1:شهید چمران با اولین هدیه به او همانطور که غاده گفت زیبا و هنرمندانه او را محجبه کرد...عشق را با رفتارش به او آموخت...خدا را نشانش داد....رضایتش را گرفت و رفت ....چه دعای زیبایی در حق غاده کرد...آری مصطفی اینطور بود...همانطور که دعا کرد...او مثل یک نسیم از آسمان آمد و در گوش غاده کلمه عشق زمزمه کرد و رفت به سوی بی نهایت...به نظرم بعضی چیزها شدن مرد میخواهد....آری مصطفی شدن مرد می خواهد....چمران شدن مرد میخواهد....شهید شدن مرد میخواهد....
داشتم عاشقانه های شهدا را میخوندم با همسرانشان...اگر طولانی شدن پست نبود دلم میخواست عاشقانه های شهید مدق را هم بنویسم....وقتی به همسرش میگفت:"یک صدم درصد هم تصور نکن کسی بتواند اندازه سر سوزنی جای تو را در قلبم بگیرد...تو فرشته دنیا و آخرت منی...فقط یک چیزی توی دنیا هست که می تواند تو را از من جا کند...یک عشقی دیگر...عشق به خدا...نه هیچ چیز دیگر...."چه عاشقانه همسرش را دوست داشت که همسرش در موردش می گوید:"من همه زندگی ام را در او می دیدم...در صدایش..در نگاهش که غم ها را از دلم می شست..یک عزیز من گفتنش همه چیز را از یادم می برد..."
پی نوشت2:پیامبر به صورتت لبخند می زند و دستان فاطمه اش را ـ میوه دلش ـ را به دستانت می سپارد و باز با تبسمش اولین هدیه پیوندتان را تقدیم می کند.دستان فاطمه در دستانت قرار می گیرد و دعای پیامبر است که همراهی ات می کند....به فاطمه نگاه می کنی، دلت گواهی می دهد که نیمه دیگرت را پیامبر به تو سپرده است.....به فاطمه نگاه می کنی و خود را خوش بخت ترین مرد عالم می بینی....در چشمان فاطمه ات می بینی زنی را که تکیه گاه دلتنگی های توست....در چشمان فاطمه ات می بینی امیدی را که... اما ناگهان اشک در چشمانت حلقه می زند؛ در چشمان فاطمه ات چه دیده ای که این گونه دریای دلت به تلاطم افتاده است؟....
برنامه تقویت اعصاب و جسم
امام حسین(علیهالسلام) میفرماید:
بِادِرُوا بِصِحَّةِ الْأجْسامِ فِی مُدَّةِ الْاَعْمارِ
در تمام طول عمر خود، به صحت و تندرستی بدنهایتان مبادرت ورزید.
بحارالانوار،ج 75، ص 120
1- خواب اوّل شب
2- سحر خیزی(معیار اذان است)
3- بیدار ماندن بین الطّلوعین
(مدّت زمان میان اذان صبح تا طلوع آفتاب ـ میگویند هوای بین الطّلوعین هوای بهشت است و بسیار انرژی زا و برای تقویت اعصاب فوق العاده مفید میباشد)
4- بعد از بیدار شدن از خواب ،اوّل باید دندان ها را مسواک زد
بنا به گفتهی پزشکان تأثیر مسواک زدن بلافاصله بعد از بیدار شدن از خواب 25 برابر بیشتر از اوقات دیگر است.
سپس باید یک لیوان آب نوشیده شود که باعث نرمی مزاج و رفع یبوست میشود.
بعد از نوشیدن آب و اقامهی نماز صبح 21 عدد دیزماری یا یک عدد سیب میل شود.
5- 15دقیقه نرمش بعد از نماز صبح
6- 3بار نفس عمیق بین الطّلوعین
7- صبحانه باید زود و مقوّی صرف شود.
8- شام سبک خورده شود.
9- غذا زیاد جویده شود.
10- پرهیز از کم خوری و پر خوری
11- استنشاق 5 بار در روز هر بار 3 دفعه
(کف دست را از آلودگی پاک کرده و آن را پر از آب کرده و آب را تا جایی که میتوانیم از بینی مان بالا میکشیم و مجرای تنفسی را تمیز میکنیم)
12- یک روز در میان دوش با آب ولرم
13- هر روز 20 دقیقه پیاده روی
14- تفریح سالم (گردش با دوستان سالم و متّقی، بازی فوتبال یا والیبال و یا ...)
15- ورزش نسبتاً سنگین هفتهای3 روز
** برای کسانی که ضعف اعصاب شدید و احیاناً قرص اعصاب مصرف میکنند علاوه بر عمل دقیق به برنامهها، دم کردهی گل گاو زبان و سنبله طب و لیمو خشک و نبات را مصرف کنند.
توضیح اینکه : این برنامه موردتایید اساتید اخلاق و خیلی از پزشکان محترم و متدین می باشد.