در کتاب عدّة الداعی ابن فهد (قدسسره) از معاذ بن جبل از رسول اکرم نقل است که فرمودند: ای معاذ! هر وقت قرض دار شدی، بخوان سورة«ملک» را تا آخر، پس از تلاوت سوره بگو:
«یا رَحْمانَ الدُّنیا وَ الْآخِرةِ وَ رَحیمَهُما تُعْطی مِنْهُما ما تشاءُ و تَمْنَعُ
مِنْهُما ما تَشاءُ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و اقْضِ عَنّی دَیْنی.»
اگر قرض تو برابر موجودات روی زمین باشد، خداوند ندا میفرماید و برییء الذّمه میشوی.
---------------------------------------------
همان روایت به شکل زیر نیز آمده است :
«معاذبن جبل» گوید: به سبب داشتن قرض زیاد، روز جمعه ای از نماز با رسول خدا (ص) بازماندم. حضرت فرمود: آیا دوست داری که خدا قرض تو را رد نماید؟
گفتم: آری ای رسول خدا. حضرت فرمود: آیه 25 و 26 سوره آل عمران از (قل اللهم مالک الملک...) تا بغیر حساب را بخوان سپس بگو
«یا رَحْمانَ الدُّنیا وَ الْآخِرةِ وَ رَحیمَهُما تُعْطی مِنْهُما ما تشاءُ و تَمْنَعُ
مِنْهُما ما تَشاءُ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و اقْضِ عَنّی دَیْنی.»
ای رحمان دنیا و آخرت، ای رحیم دنیا و آخرت، به هر که بخواهی عطا می کنی و از هر که بخواهی منع می نمایی، بدهکاریم را ادا کن.
هرگاه چنین کنی اگر به گنجایش زمین از طلا قرض داشته باشی، خداوند ادا فرماید.
----------------------------------------------
در بلد الامین ( نوشته شیخ ابراهیم بن على عاملى کفعمى، متوفاى 905 هجرى ) ص 134 نیز آمده است :
هر کس قرض و دین دارد دو رکعت نماز به هر سوره ای که بخواهد بخواند و پس از نماز و آیه شریفه ی 25 و26 سوره ی آل عمران رابخواند و سپس بگوید :
یَا رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا تُعْطِی مِنْهُمَا مَنْ تَشَاءُ وَ تَمْنَعُ مِنْهُمَا مَنْ تَشَاءُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ اقْضِ عَنِّی دَیْنِی.
هر روز محرم، اتفاق هایی روی داد که زمینه ساز واقعه عاشورا شد. و اما روز سوم محرم سال 61 هجری قمری در کربلا چه گذشت؟
1. "عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیهالسلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد.[1]
2. امام حسین علیهالسلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع میشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.[2]
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبداللّه" ـ که مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیهالسلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیهالسلام بود. همینکه او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که میآید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیهالسلام برو. گفت: هرگز چنین نمیکنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشتکاری هستی و من نمیگذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمدهای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کردهاند و پیمان بستهاند، بسوی کوفه میروم و اگر خوش ندارید بازمیگردم... ."[3]